محل تبلیغات شما

محل تبلیغات شما

هزاره‌ها و بیست‌سال جمهوریت؛ کشتار سیستماتیک و رویه‌ی مدنی هزاره‌ها هزاره‌ها و بیست‌سال جمهوریت؛ کشتار سیستماتیک و رویه‌ی مدنی هزاره‌ها

هزاره‌ها و بیست‌سال جمهوریت؛ کشتار سیستماتیک و رویه‌ی مدنی هزاره‌ها

شمار حمله‌های هدف‌مند و آمار قربانی‌ها – بخش هفتم
برای ورود به این مساله، ابتدا باید نگاهی به جمع‌آوری اسلحه از هزاره‌جات بیندازیم. در سال‌های نخست استقرار جمهوریت در افغانستان، دولت مرکزی با تبانی سیاسیون هزاره تبار، اسلحه‌ای که در طول جنگ‌های داخلی نزد افراد گوناگون در هزاره‌جات بود، جمع‌آوری کرد. نگارنده واضح به یاد دارد که در آن زمان از سراسر هزاره‌جات، اسلحه‌ی هزاره‌ها که بیشتر از نوع کلاشینکوف روسی بودند، در موترهای کاماز از سراسر هزاره‌جات به کابل انتقال داده می‌شد. در آن زمان این کار زیر نام برنامه‌ی «دایاک» و «دی‌دی‌آر» در برابر پول ناچیزی به صاحبان اسلحه عملی می‌شد. از سویی چون این برنامه به تشویق رهبران سیاسی هزاره به پیش می‌رفت، مردم هزاره از آن استقبال کردند و به آن‌چه از سوی دولت مرکزی به مردم وعده داده شده‌بود، اعتماد کردند.

ممکن پرسشی به وجود بیاید که آیا هزاره‌ها در طول بیست‌سال جمهوریت و کشتار سیستماتیک آنان از سوی گروه‌های افراطی داخلی و خارجی، دست آنان را در اقدام‌های مشابه در برابر گروه‌های مخالف کوتاه کرده‌بود؟ جواب به این پرسش یک روی مساله است؛ اما تسلیم ندادن اسلحه از سوی غیر هزاره‌ها نکته‌ی برجسته‌ای در طول بیست‌سال عمر کوتاه جمهوریت بود. در این میان صرف دست هزاره‌ها از اسلحه کوتاه شد، در صورتی‌که غیر هزاره‌ها هم از جبهه‌ی اقتصاد و لابی‌گری‌های دیگر وارد بازی می‌شدند و هم گزینه‌ی مخالفت‌های مسلحانه را دور از نظر نداشتند. این وضعیت، پایه‌های متزلزل جمهوریت را از همان آغاز به نمایش می‌گذاشت؛ اما هزاره‌ها نتوانستند، جای خالی اسلحه را در میدان سیاست و مراوده‌های اجتماعی پر کنند. بنابراین یکی از نقطه‌های فشار بر هزاره‌ها و تاکید بر روی‌کرد مدنی از سوی هزاره‌ها، نداشتن اسلحه برای این مردم می‌تواند باشد.

اما هزاره‌ها با وجود پذیریش جمهوریت و تمرین مدنیت و دموکراسی چرا از آسیب‌پذیرترین قشر اجتماعی و سیاسی در افغانستان بودند؟
در این سلسله یادداشت‌ها به صورت روشن چندین‌بار تکرار شد که در افغانستان صرف هزاره‌ها به استقبال -جمهوریت و دموکراسی- با تمام وجود رفتند و بقیه گروه‌های قومی به نسبت اکثریت یک دست شان به اسلحه و دست دیگر شان در معاملات سیاسی دخیل بود. غیر هزاره‌ها، به خصوص پشتون‌ها در یک درصدی کلی، نتوانستند مفاد دموکراسی و کثرت‌گرایی در دولت‌های جمهوری در طول بیست‌سال را بپذیرند و خود را صاحب بدون چون‌وچرای افغانستا قلم‌داد می‌کردند. روحیه‌ی توده‌ی پشتون‌ها و سردم‌داران قدرت در طول بیست‌سال جمهوریت، همان روحیه‌ی برتری قومی و اکثریت مطلق در افغانستان بودند؛ در صورتی‌که چندین‌بار برگزاری انتخابات‌ها مساله را به صورت وارونه نشان می‌داد و با وجود تخلف‌های آشکار از سوی سران کمیسیون‌های مستقل انتخابات، مبنی بر بالا نشان دادن میزان اشتراک مردم در ولایت‌های پشتون‌نشین آمار سهم‌گیری آنان در انتخابات‌ها هم‌چنان مطابق انتظار نبود و پایین نشان می‌داد.
دور از واقعیت نیست که هزاره‌ها زیر نام جمهوریت، به جمهوریت واقعی دل‌بسته بودند؛ اما جمهوریت نه تنها واقعی نبود و با تمام مفاد آن در کشور تطبیق نمی‌شد؛ بل سردم‌داران آن نتوانستند از وابستگی به قبیله و نگاه برترجویانه‌ی شان بیرون شوند و افغانستان را کشوری برای تمام اقوام بسازند. هزاره‌ها نه تنها ساده‌لوحانه عمل کردند و به وعده‌های رهبران شان اعتماد کردند؛ بل به کوچک‌ترین حقوق شهروندی‌شان که یکی از آن‌ها تامین امنیت آنان بود، از سوی دولت به آن نرسیدند. دولت در تمامی حمله‌های هدف‌مند انتحاری بر هزاره‌ها نه تنها اقدام موثری در تامین امنیت شهروندان نمی‌کرد، بل با تعیین هیات‌های نمایشی و بلغور بیانیه‌های توخالی واقعه را با پروپاکندای دولتی کم‌رنگ می‌کرد و به آن‌چه مسوولیت شان بود، پشت‌پا می‌زد.

حمله‌های انتحاری در آغازین سال‌های جمهوریت، زیاد پررنگ نبود. پس از گذشت چندین‌‌سال و جابه‌جا شدن فراری‌های طالبان در نوار مرزی افغانستان و پاکستان، فشار از سوی آنان بر دولت جمهوری به رهبری حامد کرزی آغاز شد و حمله‌های کوچک انتحاری سرآغاز سیاست کشتار طالبان با کشتن افراد ملکی رقم خورد. حامد کرزی با بالا گرفتن فشارها از سوی طالبان، حاضر نشد در مقابل آنان جنگ اعلان کند و باوجود فشارهای داخلی و خارجی، طالبان را به جای دشمن «برادران ناراضی» خواند. تغییر در رفتار حامد کرزی در برابر طالبان و دور شدن او از امریکا به رهبری بارک‌اوباما، میدان را برای بروز دوباره‌ی طالبان بازتر کرد. در جنگ‌هایی که میان طالبان و نیروهای دولتی در دولت حامد کرزی در می‌گرفت، نه تنها نظامی‌های دولتی اجازه‌ی تعرض بر دشمن را نداشتند، بل در دفاع هم کنترول شده از سوی مرکز عمل می‌کردند. کرزی هم‌واره یادآور می‌شد که «طالبان مردمان همین کشوراند و باید به حقوق اساسی شان برسند». روی‌هم‌رفته، اگر کرزی را پدر نوین طالبان برای عرض وجود دوباره در افغانستان بنامیم به گزاف نگفته‌ایم.
تا ده سال دولت‌داری حامدکرزی، افغانستان هرچند شاهد چندین حمله‌ی انتحاری در سراسر افغانستان از سوی برادران ناراضی کرزی بود؛ اما هزاره‌ها به عنوان گروه نژادی با اعتقادهای متفاوت، به هدف نسل‌کشی در معرض حمله‌ها قرار نمی‌گرفت. از سویی این را هم نباید از قلم انداخت که شیوه‌ی انجام حمله‌های انتحاری در زمان حامد کرزی سازمان‌یافته شد و به پختگی رسید. پس از به پایان رسیدن ماموریت حامدکرزی و تیره شدن رابطه‌ی او با امریکا، غنی در نتیجه‌ی پادرمیانی جان‌کری وزیر خارجه‌ی امریکا، به قدرت رسید و به تمامی خواسته‌های امریکا در آغازین روزهای دولتش تمکین کرد. شعارهای داغ غنی نه تنها مردم را امیدوار به تغییر مثبت در نظام و روند حکومت‌داری خوش‌بین کرده‌بود، بلخلاف انتظارها باید گفت که بحران اقتصادی در کشور زیرنامبررسی حیف‌ومیل پول کابل‌بانک در زمان حامدکرزی، توسط دولت غنی کلید خورد. غنی نه تنها باعث شد که دزدان اصلی پول کابل بانک از کشور فرار کنند، بل افرادی، مانند «شیرخان فرنود» ( از سهام‌داران کابل‌بانک) به دام افتادند و از بین برده شدند کهانتظار داشتند، دسیسه‌ی کابل‌بانک ختم به‌خیر شود.

در کنار آغاز روند فروپاشی نظام اقتصادی کشور، برخورد مخالفان جمهوری هم سیستماتیک‌تر شد و غنی که پیش از آن گفته بود باید «در زندان‌ها عدالت برقرار شود و نباید اکثریت زندانی‌ها از یک قوم خاص باشد...» به یک‌‎باره تغییر گفتار داد و در مقابل حمله‌های گروه‌های مخالف، با چیغ و داد، بیانیه‌های آتشین سر می‌داد. هرچند تفاوتی که در انتقال قدرت از کرزی به غنی نسبت به مخالفان ایجاد شده بود، این بود که کرزی طالبان را «برادران ناراضی» و غنی طالبان را «مخالفان سیاسی» خواندند؛ اما هیچ تغییری در میدان جنگ میان نظامیان دولت جمهوری و مخالفان روی نداد. از سویی، مخالف سیاسی خواندن از سوی غنی، دقیقن نظام را از نقطه‌نظر جنگ مسلحانه دور می‌کرد و برایند آن باید گفت‌وگو و مذاکره برای دست‌رسی به تفاهم/صلح می‌شد. در نتیجه راضی کردن برادران ناراضی و مخالفان سیاسی با پرچیده شدن جمهوریت نیز تحقق یافت.

در زمان غنی که شدت حمله‌های مخالفان بالا گرفت، رفته‌رفته هزاره‌ها هدف اصلی حمله‌های انتحاری قرار گرفت. تنها از سال 1396ش. تا سال 1400ش. 16 حمله‌ی هدف‌مند بر هزاره‌ها در غرب کابل اتفاق افتاد: حمله به جنبش روشنایی در چوک دهمزنگ در 2 اسد 1395با بالاتر از 100 تن کشته، حمله به مسجد باقرالعلوم در جاده‌ی فیض‌محمدکاتب هزاره در اول قوس 1395 با 32 تن کشته، حمله به مسجد الزهرا، در ساحه‌ی قلعه‌ی ناظر دشت برچی در 25 جوزای 1396 با 4 تن کشته، حمله به مسجد امام زمان در قلعه‌ی نجارها در خیر خانه در 3 سنبله‌ی 1396 با 28 تن کشته، حمله به مسجد امام زمان در پل خشک دشت‌برچی با 56 تن کشته، حمله به مرکز فرهنگی تبیان در 7 جدی 1396 با 52 تن کشته، حمله به مراسم تجلیل از یادبود شهادت بابه مزاری در در سال 1396 در مصلای بابه مزاری با بیش از ده تن کشته، حمله بر مراسم تجلیل از سال نو در کارته‌ی سخی در 1 حمل 1397 با 31 تن کشته، حمله به مرکز توزیع تذکره در دشت برچی در 2 ثور 1397 با 69 تن کشته، حمله بر مرکز آموزشی موعود در 24 اسد 1397 با 48 تن کشته، حمله به کلپ ورزشی میوند در 14 سنبله‌ی 1397 با 20 تن کشته، برای دومین سال پیاپی حمله به مراسم یادبود از شهادت بابه مزاری در مصلای بابه مزاری در سال 1397 با بیش از ده تن کشته، حمله به اشتراک‌کننده‌های تجلیل از سال نو در اول حمل 1398 در کارته‌ی سخی با 6 تن کشته، حمله به شفاخانه‌ی 100 بستر دشت برچی واقع در تانک تیل، در 23 ثور 1399 با 24 تن کشته، حمله به مرکز آموزشی کوثر دانش، واقع در پل خشک دشت برچی در 3 عقرب 1399 با 24 تن کشته، حمله به مکتب سیدالشهدا، واقع در دامنه‌ی کوه چهل‌دختران در غرب کابل، در 18 ثور 1400 با 85 تن کشته و...

تنها رقم کشته‌های هدف‌مند هزاره‌ها در طول پنج‌سال نزدیک به 600 نفر می‌‎رسد. رقم زخمی‌های این روی‌داد‌ها بالاتر از هزار نفر و نزدیک به دو هزار نفر گزارش شده است. هم‌چنان ناگفته نباید که این رقم‌ها تنها از سوی منابع دولتی در اختیار رسانه‌ها قرار گرفته‌است که دولت در اکثر موارد، برای کنترول افکار عامه رقم قربانی‌های روی‌دادها را کم‌تر از اصل آن گزارش می‌داده است. هم‌چنان این رقم مربوط شمار انفجارهای بمب‌های مقناطیسی در وسایل نقلیه در غرب کابل بر هزاره‌ها نمی‌شود.

پس از کم‌رنگ شدن حمله‌های هدف‌مند بر هزاره‌ها در غرب کابل، انفجارهای ماین‌های مقناطیسی بر موترهای شهری هم‌چنان از هزاره‌ها بالاتر از 50 نفر قربانی گرفته است که متاسفانه آمار مشخصی در دست نیست.
در طول سال‌های استقرار جمهوریت، هزاره‌ها هرچند به میزان میدان جنگ‌ها میان مخالفان جمهوریت و نظامیان دولت قربانی نداده‌است؛ اما چون کادرها و مراکز فرهنگی و آموزشی هزاره‌ها مورد حمله‌های هدف‌مند قرار می‌گرفت، مصداق بارز نسل‌کشی بر هزاره‌ها در جریان بود.

جدا از آمار ذکر شده، در طول بیست‌سال جمهوریت، هزاره‌ها در گوشه‌وکنار افغانستان، صرف برای هزاره‌ بودن کشته می‌شدند که از آن می‌توان از حمله‌ی مسلحانه بر کاروان عروسی هزاره‌ها در ولایت غور در سال 1395ش. (؟) و کشتن چندین کارگر کارخانه‌ی گچ در ولایت بغلان در سال 1399ش.(؟) اشاره کرد. هم‌چنان از سال 1390ش. تا 1400ش. شمار حمله‌های هدف‌مند بر مراسم عزاداری در ولایت‌های هرات، قندهار، بلخ، کابل و... اشاره کرد که در هر کدام این حمله‌ها بالاتر از 100 نفر قربانی و نزدیک به 500 زخمی از هزاره‌ها گرفته‌است.

هزاره‌ها در میدانی هدف کشتار قرار گرفته‌بودند که نه دولت در قبال تامین امنیت آنان احساس مسوولیت می‌کرد و نه به مردم اجازه می‌داد که خود شان تامین امنیت کنند. از سویی در آخرین روی‌دادهای حمله‌های انتحاری بر هزاره‌ها، دولت غنی هم‌چنان از سوی گروه‌های مخالف متهم به قتل هزاره‌ها بود. موردی‌که اوضاع را بیش‌تر از گذشته ناروشن می‌نمود و میدان را برای فراموشی هموار تر می‌کرد و مجرمان بیش از همیشه دور از دادگاه و عدالت قرار می‌گرفتند.
لازم به ذکر است که موشکافی و بررسی تمامی وقایعی که بر هزاره‌ها در طول 20 سال جمهوریت و پیش از آن در طول تاریخ رفت، نیازمند یک تحقیق همه‌جانبه و معتبر است که از توانایی این قلم در حال حاضر بالاست. بنابراین امیدواریم تحقیق روی نسل‌کشی هزاره‌ها در افغانستان و سراسر جهان از سوی فعالان حقوق بشر و فرهنگیان هزاره آغاز شود و روند ثبت کشتار هزاره‌ها به عنوان نسل‌کشی در تاریخ از سوی جامعه‌ی بین‌المللی به صورت جدی و همه‌جانبه روی‌دست گرفته شود.

ادامه دارد ...

مطالب بیشتری در این بخش