محل تبلیغات شما

محل تبلیغات شما

از حمله بر آموزشگاه موعود سه سال گذشت؛ بر فرزانه‌ی کوچک چه گذشته است؟ مجله‌ی اورال از حمله بر آموزشگاه موعود سه سال گذشت؛ بر فرزانه‌ی کوچک چه گذشته است؟ مجله‌ی اورال

از حمله بر آموزشگاه موعود سه سال گذشت؛ بر فرزانه‌ی کوچک چه گذشته است؟ مجله‌ی اورال

سه سال پیش در ۲۴ ماه اسد، دانش‌آموزان بسیاری، آرزوها و اهداف‌شان را با خود زیر خاک بردند. حمله‌ی انتحاری که بر مرکز آموزشی موعود در کابل رخ داد کشته و زخمی‌های زیادی برجا گذاشت. طبق آمارهای ارایه شده این حمله ۴۸ کشته و ۶۷ زخمی داشته است. اما شاید کمتر کسی باشد که از قربانی‌های پنهان این حمله خبر داشته باشد. کودک سه ماهه‌ای که یکی از قربانی‌های این حمله است اما فرزانه‌ی کوچک (نام مستعار) سرخط هیچ خبری نشد.

مادر فرزانه برای ثبت نام پسرش به مرکز آموزشی موعود رفته بود. همه چیز خیلی عادی به نظر می‌رسید. شاگردان با علاقه به اداره می‌آمدند و بعد از ثبت نام یا گرفتن معلومات، به صنف‌های‌شان باز می‌گشتند. بعضی از استادان به اداره می‌آمدند و با پیاله‌ی چای و یا هم تباشیر از اداره خارج می‌شدند. گل‌چهره، مادر فرزانه، انگار در وقت وقفه‌ی درسی رسیده بود و اداره شلوغ بود. فرزانه‌ی سه ماهه در آغوش مادر خوابیده بود و گاهگاهی با لبخندش، احسای خوبی به مادرش می‌داد. بعد از چند دقیقه منتظر ماندن، نوبت گل‌چهره رسید. فرزانه را در آغوش فشرد و کنار میز مسوول ثبت نام ایستاد و پول مورد نیاز را از کیفش بیرون آورد و می‌خواست فیس علی‌، پسر بزرگش را برای آمادگی کانکور بپردازد. ناگهان صدای مهیبی همه جا را لرزاند. گل‌چهره روی زمین افتاد اما احساس مادری‌اش باعث شده بود که فرزانه را محکم در آغوش بگیرد. گرد و خاک همه جا را فرا گرفته بود و گوش‌های گل‌چهره سوت می‌کشید. او هنوز نمی‌دانست که چه اتفاقی افتاده است. صدای پاهایی که در اطرافش شروع به دویدن کرده بودند با صدای جیغ‌های فرزانه درهم آمیخته شده بود و خبرهای بدی را می‌داد.

آن روز یکی از شوم‌ترین روزهای سرنوشت این زن بود. علی از لحاظ جسمی آسیب جدی ندیده بود اما از لحاظ روحی با دیدن بدن‌های تکه تکه و غرق در خون هم‌صنفانش حال بدی داشت. مادرش خوشحال از اینکه فرزندانش آسیب ندیده‌اند. اما او هنوز از مصیبت پنهانی که بر سر دختر کوچکش آمده بی‌خبر است. فرزانه تا قبل از متاثر شدن از حادثه‌ی مرکز آموزشی موعود، رشد خوبی داشت و خنده از روی لب‌هایش کنار نمی‌رفت اما بعد از آن حادثه شب‌ها در حال جیغ زدن از خواب می‌پرید و رشدش بسیار بطی شد. حدود چهار ماه طول کشید تا مادر فرزانه متوجه شود که دخترش آسیب دیده است و نیاز به دکتر دارد. زمانیکه به دکتر مراجعه کردند و از سر فرزانه عکس یا سی‌تی اسکن گرفتند متوجه شدند که نیم کره‌ی چپ او از کار افتاده است.

فرزانه دیگر هیچگاه مثل سابق نشد. رشد نکرد، نخندید، صحبت کردن را یاد نگرفت. فرزانه قربانی شد. یک قربانی خاموش و بی‌صدا. فرزانه حالا حدودا چهار ساله است. ممکن که چند سال دیگر را هم زنده بماند اما فرصت لذت بردن از زندگی قبل از اینکه زندگی کردن را بیاموزد از او گرفته شد.

مطالب بیشتری در این بخش