_18217.jpeg)
_18217.jpeg)
هزارهها و بیستسال جمهوریت؛ چه کسانی از هزارهها نمایندگی میکردند؟ ـ مجلهی اورال
چرا هزارهها در میدان سیاست موفق نبودند؟ ـ بخش ششم
از آغاز بررسی وضعیت هزارهها در بیستسال دولتهای جمهوری در افغانستان، تا کنون به نقطههای ضعف جناحبندیهای سیاسی هزارهها به صورت ضمنی اشاره کردهایم؛ اما به صورت مشخص عاملان اصلی سیاستهای خام هزارگی را به صورت دقیق موشگافی نکردیم. در این یادداشت به سران سیاسی هزارهها میپردازیم که در طول بیستسال گذشته هم خود را نمایندهی هزارهها در بدنهی سیاست میدانستند و هم رفتهرفته صفت نمایندگیشان از جامعهی هزاره بیشتر برای آنان به یک میراث شخصی تبدیل میشد و کسی غیر از خود شان را در فیگور سیاستمدار هزارگی برنمیتابیدند.
سیاسیون هزارهها در طول بیستسال جمهوریت در افغانستان، دستخوش تغییر و تبدیل چندانی نشدند. چند چهرهی انگشت شمار و اندک به نمایندگی از هزارهها در برابر تیمهای متعدد و قدرتمند غیر هزارگی در بدنهی جمهوریت بودند. از چهرههای اصلی به نمایندگی از هزارهها از محمدکریم خلیلی، محمد محقق، صادق مدبر، سیماسمر، سرور دانش و... میتوان نام برد. بقیه که در این بیستسال عرضاندام کردند و در موردهایی از نقطهنظرهای متفاوت سیاسی برخوردار بودند، یا از زیر لوای این چند نفر به میدان سیاست کشانیده شدهبودند و یا هم سیاست را چه در موافقت و چه در مخالفت با افراد یاد شده یاد گرفتند. در کنار اسم این چند نفر، جریاندیگری در سیاست هزارگی را نیز نباید از قلم انداخت که نه میتوان آنان را چپی عنوان کرد و نه میتوان آنها را راست میانه یا راست افراطی خواند. این گروه نه موافق افراد یاد شده بودند و نه در درازمدت در این بیستسال همواره در جبههی مخالفان افراد یادشده ایستادند. این گروه کسانی بودند که دربیستسال اخیر به منابع علمی و سیاسی از نقطهنظر دانشمندان سیاسی دست یافته بودند و کماکان روحیهی انتقادی نسبت به همهچیز داشتند؛ اما این جریان به حدی مسلط نبود/نشد که جوانان باقیمانده و تحصیل کرده را به صورت چشمگیر با خود همراه کنند. یکی از دلایلی که این گروه نتوانستند جریان روحیهی انتقادی را مدیریت کنند و صف شان را قویتر بسازند، نداشتن روحیهی همکاری با همفکران خود شان بود. چون قرار است در این مورد یادداشت مستقلی به نگارش بیاید به همین مقدار اکتفا میکنیم.
از کسانیکه اسم شان به عنوان نمایندههای هزارهها در بالا یاد رفت؛ محمدکریم خلیلی و محمد محقق از شاهمهرههای سیاست هزارگی بودند. صادق مدبر هم کماکان در زمان حیات بابهمزاری، از روحیهی انتقادی نسبت به این دو به ویژه خلیلی برخوردار بود، اما فقط در دورهی بیش از ده سال ریاستجمهوری حامد کرزی دارای محوریت خاص شد. بعد از آن همانند خلیلی خانهنشین شد و هردو با خلیلی بازیهای خام محمدمحقق و آرامش سرور دانش در ارگ ریاست جمهوری را تماشا کردند.
محمدکریم خلیلی که از نگاه سنت انتقال میراث، باید جانشین برحق بابهمزاری به عنوان دبیرکل حزب وحدت میشد، بعد از شهادت بابهمزاری و سقوط طالبان توسط امریکا، محمد محقق در برابر او سبز شد؛ اما همچنان حامد کرزی او را نمایندهی همیشگی هزارهها یافت و پس از آن اشرفغنی نیز به استناد گفتههای عزیز رویش در کتاب «روایت یک انتخاب» او را مجتهد هزارهها در سیاست عنوان کرد. یعنی خلیلی از دید دو رهبر جمهوریت از جایگاه ثابت، معتبر و غیرقابل تغییر برخوردار بود و از آن جهت، پس از ختم دو دور ریاستجمهوری حامد کرزی، سرور دانش نیز از طرف جناح سیاسی خلیلی برای احراز کرسی نمایندگی هزارهها برای تیم اشرفغنی معرفی شد.
در بیش از بیست سال دوره جمهوریت، هیچ کاری برای هزارهها انجام نشد که از آن بتوان به عنوان تاریخ پربار سیاسی هزارهها در زمان دولتهای جمهوری در افغانستان نام برد. تنها نتیجهی در آن بیش از بیست سال حضور غیر موثر یک چهره هزاره در کرسی معاونت دوم بود. پس از به پایان رسیدن دورهی ماموریت خلیلی و رییساش، برنامهی تقدیر از سوی حزب وحدت به عنوان «رهبر خردمند» در تالار لویجرگه در کابل برگزار شد و کسانیکه در آن مراسم شرکت کردهبودند بعد از ختم مراسم از بودجهی حزب وحدت اسلامی در خیمهی لویجرگه نان چاشت را خوردند. همچنان، معاونین در ارگ و دورهی ماموریت شان، به چندین سفر ولایتی به هزارهجات در زمان کمپاینهای انتخاتی برای تیمی که آنها نامزد معاونت دوم آن بود و سالانه چندین سخنرانی در حسینیهها و تکیهخانههای شهر کابل ختم میشد. هرچند در چندین مورد، رییس جمهور نیز در روزهای دهم ماه محرم یا روز عاشورا در تکیهخانههایی که در آن گنجایش و ظرفیت تیم تشریفاتی رییسجمهوری را داشتند، همراهی میشد؛ اما نمیتوان کشانیدن پای رهبران جمهوریت به مسجدها و حسینیههای شیعیان را نیز به پای معاونین دوم رییس جمهور عنوان کرد.
محمد محقق که به لطف صراحت در کلام و اقدامهای آتشین در اولین سالهای استقرار جمهوریت، طرفداران بزرگی از جامعهی هزاره به جیب زده بود، با رویکار آمدن غنی از پهلوان میدان سیاست به معاش بگیر دربار ریاست جمهوری غنی تنزل پیدا کرد. سالهای پس از جنگ با طالبان و آزاد شدن جامعه از چنگال افراطیت دینی که طالبان بانی آن بودند، محقق به خوبی رگ احساسات مردم هزاره را به دست گرفت و پس از مدتی نه تنها جایگاه خلیلی را در میان جامعهی هزاره با چالش مواجه کرد، بلکه سران سیاسی غیر هزارگی از او نیز حساب میبردند. یکی از کسانی که در دورهی ریاست جمهوری حامدکرزی از محقق حساب ویژه میبرد، اشرفغنی احمدزی بود که گفته میشود روزی در جلسهای در شورای وزیران دولت کرزی، او را با ظرف چای به سرش کوبیده بود. در آن سالها محقق حق داشت که با وجود حمایتهای آتشین هزارهها با آن غرور و متانت با رقیبان سیاسی غیر هزارگی برخورد داشتهباشد؛ اما کوتهاندیشی او در سیاست، سر انجام توسط همان غنی در مقابل مردمی قرار داد که روزی او را جانشین اصلی بابهمزاری میخواندند. بنابراین پهلوان میدان سیاست هزارگی، روبهافول گذاشت و پس از جریان جنبش روشنایی در سال ۱۳۹۵ ش. محقق شکست مردمی را توسط خودش در ارگ ریاستجمهوری امضا کرد که چندی پیش برای همان مردم قهرمان به حساب میآمد. با توهین محقق به عدالتخواهان جنبش تبسم، او عملن فریب غنی را خورد و غنی برای همیشه انتقام رفتارهای خشن او در دورهی حامد کرزی را از وی گرفت. پس از تقابل محقق با جنبش تبسم، عملن یک تعداد از افراد وی اطراف محقق را خالی کردند به و صف مخالفان او اضافه شدند. همچنان نباید نادیده گرفت که محقق در آخرین سال جمهوریت به رهبری اشرفغنی با وجود مخالفتهای مردمی با او، به عنوان مشاور در امور امنیتی منصوب شد و در توجیه قرار گرفتناش در کنار کسیکه به تعصب و بیعدالتی در برابر هزارهها متهم بود، گفت که «برای پوره کردن خرچ و برج خانه و عیالش مجبور بود که کار کند.»
صادق مدبر، در دورهی حامد کرزی به عنوان رییس ادارهی امور، از جایگاه خوبی برخوردار بود. و با نگاه حزبی که داشت شماری از طرفدارانش را در بستهای حکومتی جابهجا کرد؛ او در مدت ریاستاش در ادارهی امور در دولت حامد کرزی عدهای از جوانانرا اطراف خودش نیز جذب کردهبود. اما بر خلاف انتظار، چون مدبر سیاست مبتنی به منافع کلی برای هزارهها و معطوف به آینده نداشت، پس از ختم دو دور ریاستجمهوری حامدکرزی، خانهنشین شد و نتوانست نمایندهی شایستهای از جامعهی هزاره برای دولت بعدی معرفی کند. او مانند بقیه در یک انزوای خودخواسته خاموش شد و تا هنوز کسی از فعالیتهای او در فیگور یک رهبری مردمی چیزی نمیداند.
سیماسمر، تنها خانمی که گذشتهی درخشان در جامعهی هزارگی داشت و بابت خدمتهای فراموشناشدنیاش در اکثر مناطق هزارهجات، مردم او را «مادر» میخواندند، در زمان استقرار جمهوریت، ۱۴ سال تمام به عنوان رییس معتبرترین کمیسیونی در افغانستان کار میکرد که میتوانست برای هزارهها که پیش از استقرار و در زمان استقرار جمهوریت از آسیبپذیرترین قشر اجتماعی در افغانستان بودند، مفید واقع شود؛ اما چنین نشد: کمیسیون مستقل حقوقبشر، که صرف مسوولیت جمعآوری گزارش و ارایهی آن به نهادهای معتبر حقوق بشری را در جهان داشت. اظهارات و گزارشهایاین کمیسیون برای نهادهای حقوق بشری و دولتهای دموکراتیک از اهیمت بالایی برخوردار بود و انتظار میرفت که خانم سمر نه به عنوان یک هزاره، بل به عنوان یک فعال حقوق بشر، از وضعیت اسفبار هزارهها به نهادهای معتبر حقوقبشری گزارش دهد. در طول بیستسال جمهوریت هزارهها به عنوان گروه اجتماعی حساس و آسیبپذیر از سوی گروههای تندرو اسلامی مورد حملههای هدفمند قرار میگرفتند؛ اما خانم سمر که ریاست حقوق بشر در افغانستان را به عهده داشت، نتوانست، یا نخواست و یا هم نگذاشتند در برابر کشتار سیستماتیک هزارهها و بیعدالتیهای مرسوم در دولتهای جمهوری از مشکلات هزارهها برای جهان گزارش ارایه دهد. کار خانم سمر به اندازهای برای هزارهها میتوانست مفید باشد که یهودیها بعد از قتل عام آنان توسط حزب نازی به رهبری هتلر به دادخواهی و جبران خسارت پرداختند و در به رسمیتشناسی جنایت بشری هتلر بر آنان موفق شدند. حالا هم اگر هزارهها همت کنند قتلهای هدفمندی که در طول تاریخ از جامعهی هزاره قربانی گرفتهاست، ثبت نهادهای بینالمللی کنند و آن را به عنوان یک جنابت بشری بر هزارهها در جهان به ثبت برسانند، یک گزارش کم از زمان ریاست خانم سمر در کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان دارند که این کوتاهی کم از جانب سیما ثمر در حق مردم هزاره و نهادینگی عدالت در افغانستان نیست.
سرور دانش که از سوی تیم خلیلی به نمایندگی از حزب وحدت اسلامی افغانستان برای احراز معاونت دوم ریاستجمهوری به تیم اشرفغنی معرفی شدهبود، در قدم نخست، چنان به عنوان چهرهی آرام و بدون حاشیه در سیاست افغانستان به نمایندگی از هزارهها ظاهر شد که پس از سالهای نخست او به عنوان معاون دوم ریاستجمهوری، سوژهی تلخ و خندهدار فعالان شبکههای اجتماعی شد. همچنان از او به عنوان نمایندهی هزارهها در دولت غنی، انتقادهای شدیدی در برابر بیعدالتیهایی که بر هزارهها میرفت، نیز میشد. دانش نه تنها در برابر این انتقادها جوابی ارایه نمیکرد، بل در برابر بیعدالتیها هم ظاهرن خاموشی اختیار کردهبود. هرچند در آخرین سالهای جمهوریت، گفته میشد با توجه به فعالیتهای فرهنگی وی و ایجاد زمینهی دفاع از حکومت با استفاده از شبکههای اجتماعی، دانش موفق شده بود، تیم برجستهای در شبکههای اجتماعی در دفاع از حکومت و رویکرد وی در سیاست تدارک ببیند؛ در حالیکه رفتار و کردار حکومت خلاف منافع مردم بود این گروههای فعال در شبکههای اجتماعی هم به «فیسبوک چلوونکی» و «کندک مشاورین» از سوی مردم تغییر نام داده شدند. در قدم بعدی، تقابل تیم دانش با تیم خلیلی در جامعهی هزاره از ارزش خاصی برخوردار بود/است. دانش که روزی از آدرس خلیلی و حزب وحدت اسلامی افغانستان به جایگاه سیاسی معاونت دوم رسیده بود، در برابر اساس فعالیتهای سیاسیاش قرار گرفت و رسمن تیمهای خلیلی و تیم دانش به ضد همدیگر بیانیههای سیاسی و آتشین در شبکههای اجتماعی به نشر میرساندند. از سویی چون دانش به عنوان چهرهی فرهنگی به وادی سیاست کشانیده شدهبود، صرف میراث سیاسی او تالیف چندین جریدههای رسمی در وزارت عدلیه و به گفتهی بعضی منابع سهم گرفتن او در تدوین قانون اساسی دولت جمهوری در افغانستان باقی مانده است.
پس از فروپاشی جمهوریت این گروهی که بیشتر از افراد نامبرده نفس کشیده نمیتوانند و ممکن وجدان راحتتری نداشته باشند، گروه به دوران رسیده از آدرس منابع علمی در زمان جمهوریت است. این گروه چون به صورت مستقیم دخیل در سیاستهای افراد یاد شده نبودند، نمیتوانند ادعا کنند که در خیانتهای انجام شده نقش چندانی نداشتهاند، چون در این زمان بود که کدرهای هزاره از بدنه حکومت و به ویژه نهادهای امنیتی کاملا حذف گردید و سقوط نظام و بقیه حوادث تلخ رخ داد. اما این گروه بیشتر از خیرهسریهای رهبران قومی هزارهها در تاریک نگهداشتن جامعهی هزاره مقصر بودند و استند.
ادامه دارد ...