_96664.jpeg)
_96664.jpeg)
نگاهی به گذشته؛ هزارهها در بیستسال گذشته در کجای معادلهی جمهوریت قرار داشتند؟ (بخش نخست)
بخش نخست، نگاه کلی به وضعیت هزارهها در بیستسال گذشته
پس از فروپاشی طالبان توسط امریکا در سال ۲۰۰۱ م. و رویکار آمدن نظام جمهوری در افغانستان، فرصتی برای نفسکشیدن دوباره برای مردم افغانستان به وجود آمد که هزارهها همچنان مانند دیگر اقوام ساکن در افغانستان، توانستند از فرصتهای پیشآمده استفاده کنند. بازشدن مرکزهای آموزشی و سپس فراخوان دولت رویکار آمده از سوی امریکا، برای پر کردن دانشگاههای دولتی، به هزارهها نیز این امکان به وجود آمد که به دانشگاهها روجوع کنند و مانند اکثر دانشآموزان آن زمان که در دورههای متوسطه و لیسه پیش از تسلط طالبان درسهای مکتب را رها کردهبودند، وارد رشتههای دلخواه و یا هم رشتههای فرمایشی از سوی دیگران شوند. این روند به هزارهها اجازه داد که برای رسیدن به رشتههای معتبر تحصیلی و پشتسرگذاشتن امتحان کانکور، بیش از گذشته تلاش کنند و درس بخوانند. به هر میزانی که امتحان کانکور در کشور معیاری و سختتر از سالهای گذشته میشد، به همان میزان هزارهها موفق میشدند در اکثر دانشگاههای مرکز کشور به رشتههای معتبرتر -به مقیاس ارزش رشتهی تحصیلی در افغانستان- معرفی شوند. جستوخیز هزارهها به نسبت سکون و دور بودن آنان از مرکزهای فرهنگی و آموزشی در گذشته، در این بیستسال مایهی تعجب و مباهات اکثر مردم ساکن در افغانستان شد و در کنار تشویق و حمایت، کماکان حسادتبرانگیز هم شد، تا جاییکه بر علاوهی شکایتهای اکثر سران قومی و قبیلهای، دولت افغانستان همچنان برای کنترول سرعت هزارهها به سمت تغییر دست به کار شدند.
در کنار توافق نشست تاریخی بن در مورد افغانستان که در آن هزارهها باید در بدنهی سیاست دولتی در افغانستان باید سهم مشخصی دریافت میکردند، روآوردن هزارهها به درس و تحصیل و کسب تخصص در رشتههای گوناگون امکان روبهرو شدن با چالشهای مثبت را بیشتر فراهم کرد. هرچند نسل جوان هزاره به عنوان نسل نوین افغانستان، با دیدگاه بازتر و مستعد به تغییر ظهور کردند؛ اما نگاه سنتی حاکم و به جامانده از دولتهای گذشته، همچنان آمادهی هضم استعداد تغییر هزاره را به دست نیاوردند. پس از چندینسال درخشش جوانان هزاره در امتحان سراسری کانکور، سران قومی حاکم در سیاست افغانستان از این پیشرفت اعتراض کردند و در برابر آن یادآور شدند که «چرا از لویپکتیا و لویقندهار آنقدر جوان در کانکور کامیاب نمیشوند که از یک ولایت دایکندی آن قدر جوان در پوهنتونها کامیاب میشوند؟» منطق حاکم در سیاست افغانستان به میزانی بسته و دور از منطق پیشرفت علم و تکنولوژی در افغانستان باقی ماند که هزارهها دنبال چالشهای جدید و مطالعهی تاریخ و کتابهای علمی رفتند. بیستسال جمهوریت به همان میزانی که برای هزارهها فرصت تکاپو داد، به همان میزان حساسیتزا و با تعصب نیز دنبال شد. هزارهها که به یکباره فرصت مطالعهی کتابهای گوناگون و مکتب فرانگفورت را یافتند، در رویای مدینهی فاضله، با نگاه متفاوت به نقد دولت و سیستم دولتداری روآوردند. اکثر جوانان هزاره که با روآوردن به تحصیل پشتوانهی مطالعاتی خود را تقویت کردند، دموکراسی و نظام جمهوری برخاسته از آرا و انتخاب مردم را سرلوحه اندیشههای خود برای آینده قلمداد کردند. برای نسل تحصیلکردهی هزاره، نظام دموکراتیک و ارزشهای دموکراسی به همان میزانی ارزش پیدا کردهبود که حساسیت طرح چنین مسالههایی برای غیر هزارهها را بالا میبرد. در طول بیست سال گذشته و استقرار نظام جمهوری در افغانستان، نسل جوان هزاره حتا تاریخ امریکای لاتین را هم خواند؛ اما از حساسیت موجود در جامعهای که در آن زندگی میکردند، به عنوان پیشزمینهی مطالعات عملی و تطبیقی نتوانستند به آن توجه و تمرکز کنند.
دولتداری و شامل شدن در بدنهی دولت برای هزارهها از رویای بزرگ و دستنیافتنی تبدیل به رویای کوچک و دستیافتنی شد؛ اما باید برای رسیدن به این رویا، رویاهای دیگر باید حداقل برای مدتزمان نامعلوم نادیده گرفته میشد. چون برای رسیدن جوان هزاره در بدنهی دولت، فورمولهای مشخصی تعریف شده بود. یکی از آن فورمولها بازتعریف نگاه سیاسی جوان هزاره برای تایید آنچه از سوی ارباب دولتداری دیکته میشد، بود. با اینوجود نگاه انتقادی و استفاده از پیشینهی مطالعاتی برای مدتزمانیکه مامور دولت بودند، به فراموشی سپرده میشد و آنگاه مجبور بودند تا برای نگاه کردن شان در دولت، از سیاست ارباب قبیله پیروی کنند. این وضعیت نه تنها جوان هزاره را از نگاه اصلاحی و انتقادی دور کرد، بل اخلاق نهادینه در دولت دموکراتیک؛ اما به رهبری ارباب قبیله را یاد گرفتند. هرچند بعضیها با نگاههای متفاوتتری جذب دولت شدند؛ اما نقشههای مهار هزارهها در دولتهای دموکراتیک توسط ارباب قبیله به حدی حسابشده و دقیق عملی میشد که هیچکسی موفق نمیشد، دنبال هدفهای بزرگتر در دولت باشند. همچنان عدهای از جوانان اهل مطالعهی هزاره که با رویکرد انتقادی به سر میبردند، هرگز موفق نشدند، امتیاز شامل شدن در دولتهای دموکراتیک، به رهبری ارباب قبیله را به دست آورند.
با توجه به رقم ناچیز جوانان هزاره در بدنهی دولتهای دموکراتیک، سیستم سیاست در افغانستان، حداقل در ده سال نخست دولت جمهوری سنتی و با اتکا به سران قومی دنبال شد. حامد کرزی که به عنوان فرد مناسب از سوی امریکاییها در نشست بن سکان مدیریت دولت موقت برای استقرار جمهوریت را به دست گرفت، تنها راهحلی که برای اقتدار دولتاش به ذهنش رسید، رفتن سراغ سران جهادی و جنگجویان گذشته بود. در کنار سران جهادی از اقوام دیگر، محمد محقق و محمدکریم خلیلی که هردو از بازماندگان حزب وحدت به رهبری بابه مزاری بودند و تجربهی جستوخیزهای قابل ملاحظهای از سوی یگانه حزب با اقتدار هزارگی بودند، به عنوان درشتدانههای جامعهی هزاره برای احراز کرسی سیاسی در دولت تازه بهوجود آمده شامل شدند. محمد محقق در دولت انتقالی هم معاون رییسجمهور بود و هم وزیر پلان. محمدکریم خلیلی در تکت انتخاباتی حامد کرزی، به عنوان معاون دوم از آدرس هزارهها وارد کاروزار پیکارهای انتخاباتی شد و در دو دور ریاستجمهوری حامد کرزی، به عنوان معاون دوم ریاستجمهوری دولت افغانستان در ارگ ریاستجمهوری رفتوآمد داشت. محمدمحقق همچنان در نخستین دور انتخابات ریاست جمهوری، نامزد کرسی ریاست جمهوری در افغانستان شد و پس از حامد کرزی از قوم پشتون و عبداللهعبدالله از قوم تاجیک، از نگاه درصدی کسب آرای استفاده شده توسط رایدهندگان جایگاه سوم را به دست آورد. سوم شدن محمد محقق در انتخابات ریاستجمهوری پیام دیگری هم داشت: اینکه هزارهها بعد از پشتونها و تاجیکها سومین قوم پرنفوس در افغانستان اند.
پس از محمد محقق، رمضان بشردوست، به عنوان تحصیلکردهی غرب از مردم هزاره، که مدتی چوکی وزارت پلان به جای محمد محقق را اشغال کردهبود، وارد کاروزار انتخاباتی شد. هرچند او با سیاست متفاوت از تمامی سران سیاسی در افغانستان، حمایت قشر فقیر جامعه را بیشتر داشت؛ اما همچنان پس از بازشماری آرا، بعد از حامد کرزی و عبداللهعبدالله، از سوی «کمیسیون مستقل انتخابات» به عنوان نفر سوم معرفی شد. سوم شدن رمضان بشردوست، جایگاه سومی برای هزارهها را در افغانستان محکمتر کرد. پس از دو دور انتخابات ریاستجمهوری، فرضیات قریب به یقین این شد که پشتونها از نگاه نفوس در صدر فهرست اقوام ساکن در افغانستان اند، تاجیکها دوم، هزارهها سوم و ازبیکها در جایگاه چهارم قرار دارند. این باور براساس میزان رایهای بهدستآمده برای نامزدان قومی قابل تایید نیز بود.
پس از بهپایان رسیدن دو دور قانونی ریاستجمهوری حامد کرزی، وضعیت برای هزارهها طوری دیگر رقم خورد. اینبار نمایندهی محمدکریم خلیلی، سرور دانش، به عنوان نمایندهی هزارهها برای تکت انتخاباتی اشرفغنی معرفی شد. اشرفغنی بر اساس معادلهای که گفته میشود مهندسی شده در کمیسیون انتخابات بود، به عنوان رییسجمهور معرفی شد و رقیب وی که گفته میشد آرای چشمگیری به دست آوردهبود، پس از مدتها اعتراض به عنوان رییس اجرایی دولت غنی راضی به توافق سیاسی شد. در سومین انتخابات ریاستجمهوری، محمدمحقق به عنوان معاون دوم عبدالله، در ریاست اجراییه ابقا شد و پس از اختلافهای سیاسی میان ارگ و سپیدار و جبههگیریهای صریح محمدمحقق در برابر اشرفغنی، امتیازهای دولتی آقای محقق به عنوان معاون ریاستاجراییه از سوی ریاستجمهوری قطع نیز شد.
آقای دانش به عنوان معاون دوم اشرفغنی رییسجمهوری و آقای محقق به عنوان معاون دوم ریاست اجراییه به رهبری عبداللهعبدالله، یکی از دورههای قابل تامل هزارهها در بدنهی سیاست در مدت بیستسال دولتهای جمهوری در افغانستان اند. محمد محقق در صریحالهجه بودن و رُکگویی شهرت یافت و آقای دانش در بست نگاه قانونی در دولتداری، بیشترین تمرکزش در جلسههای میان وزارت عدلیه و ارگانهاییکه ریاست جمهوری به او تفویض کردهبود، سپری شد.
محمدمحقق تا ۲۰ عقرب سال ۱۳۹۴ ش. ساعت ۱۱ شب، همزمان با اتفاق نامیمون برای هزارهها در زمان استقرار جمهوریت و تظاهرات بزرگ مردم کابل در اعتراض به بریده شدن گلوی تبسم و هشت همراه او در ولسوالی خاک افغان در ولایت زابل افغانستان، بدترین حرکت سیاسی در تاریخ سیاست هزارهها را رقم زد. تا آن زمان وی از درشتدانههای هزارهها به شمار میرفت و به نسبت حمایت مردمی، سخنان و موضعگیریهایش قابل تامل مینمود. وقتی تظاهراتکنندههای «جنبش تبسم» در محوطهی ارگ ریاستجمهوری بودند و در انتظار واکنش ارگ در برابر قتل بیرحمانهی مسافران هزاره در ولایت زابل به سر میبردند، محمدمحقق تظاهرات کنندهها را «بیبوریا» خواند و آنان را در «گشتاندن گوشت مردهها در شهر» متهم کرد. این واکنش محقق جمهوریت به رهبری اشرفغنی را ابقا کرد؛ اما خود وی را از چشم مردم انداخت.
پس از نگاه منفی به میانآمده، میان هزارهها و دولت غنی، اتفاق ۲ اسد سال ۱۳۹۶ ش. همچنان سیاهی دیگری بر جبین تاریخ سیاسی هزارهها در دورهی جمهوریت رقم زد. در دوم اسد، تظاهراتکنندگان «جنبش روشنایی» در چوک دهمزنگ مورد حملهی انتحاری قرار گرفتند و در آن بیش از صد نفر کشته شدند و نزدیک به پنجصد نفر زخم برداشتند. این واقعه دولت را بیش از هر زمانی در نظر هزارهها بد جلوه داد و افکار عمومی دولت را نه تنها متهم به بیتفاوتی در تامین امنیت تظاهراتکنندهها میکرد، بل گفته میشد که طراح اصلی آن حمله به جنبش روشنایی نیز خود دولت غنی بودهاست.
دومین دور ریاستجمهوری غنی، سراپا از اشکالهای قانونی دنبال شد و معاونت دوم هزارهها توسط سرور دانش همچنان مانند خلیلی ابقا شد. این دور که اعتبار میان دولت و مردم به کلی از بین رفتهبود، با خفقان و بیاعتمادی سپری شد. تا اینکه رسماً دامن جمهوری به رهبری غنی چیده شد و هزارهها همچنان در محراق توجه گروه حاکم به عنوان مردم متفاوت از نگاه عقیده و نگاه فرهنگی به بیستسال قبل از جمهوریت پرتاب شدند. اما نه تنها جامعه نسبت به بیست سال گذشته متفاوت شدهاند، بل هزارهها همچنان مستعد تغییر و استفاده از چنین اوضاع به بار آمدهاند.
ادامه دارد ...