محل تبلیغات شما

محل تبلیغات شما

دشواری‌های عبور هزاره‌ها از گذرگاه‌های مرزی پاکستان؛ موتر من هزاره می‌خورد ـ مجله‌ی اورال دشواری‌های عبور هزاره‌ها از گذرگاه‌های مرزی پاکستان؛ موتر من هزاره می‌خورد ـ مجله‌ی اورال

دشواری‌های عبور هزاره‌ها از گذرگاه‌های مرزی پاکستان؛ موتر من هزاره می‌خورد ـ مجله‌ی اورال

در سلسله یادداشت‌های بررسی وضعیت زندگی هزاره‌ها در کویته‌ی پاکستان، این یادداشت به روایت تاسف‌بار گذر هزاره‌ها از مرز افغانستان به طرف پاکستان اختصاص یافته است. هرچند این قصه سر دراز دارد و هر انسان هزاره‌ای که از گذر مرزی افغانستان به طرف پاکستان رفته باشد، سناریوی همیشگی تحقیر هزاره بودن را به معنای واقعی کلمه به چشم سر می‌بیند. اما روایت آن‌چنانی از وضعیت حاکم بر هزاره‌ها در این مسیر تا کنون وجود ندارد.

بدتراین‌که نه تنها در برابر این حقارت همیشگی از سوی هزاره‌های کویته اعتراض نمی‌شود، بل با گذر زمان هزاره‌ها هم بر چنین وضعیتی خو گرفته‌اند.
به عنوان یک مسافر عادی غیرپشتون، از شهر غزنی که به طرف قندهار حرکت کنیم، هر قدر به مرز با پاکستان نزدیک می‌شویم، حس و حال دیگر به آدم دست می‌دهد. اگر به زبان پشتو مسلط نباشی، این حس منفی‌تر شده، به طرف غربت و ناآشنایی بیشتر کشانده می‌شوی. اما نامهربانیِ از جنس تحقیر تا آن‌حدها هم بزرگ‌نمایی نمی‌کند؛ چون حداقل حس تعلقیت به وطن را داری و کسانی‌که به جز زبان شما حرف می‌زنند، آن‌قدرها هم ناآشنا به نظر نمی‌رسند، تا این‌که از مسافرخانه‌های قندهار به طرف ولسوالی «اسپین‌بولدک» حرکت می‌کنی و با کسانی‌که قرار است تو را از مرز عبور دهند و به موترهای «مخصوص هزاره‌ها» رهنمایی‌ات می‌کنند روبه‌رو می‌شوی.

سر مرز با پاکستان منطقه‌ای که تا چندسال گذشته میان دو دولت افغانستان و پاکستان بر سر مالکیت آن کشمکش وجود داشت که می‌رسی، در می‌یابی که به جای کوتل «گوجگ» که به صورت طبیعی باید مرزی میان دو کشور باشد، سیم‌های خاردار و دروازه‌ی ورودی به پاکستان را چندین کیلومتر این طرف‌تر می‎‌بینی که به خوبی مشخص می‌شود منطقه‌ی تجاری «چمن» نه تنها متعلق به افغانستان نیست، بل پاکستان موفق شده‌است، نوار مرزی که توسط دیورند انگلیسی به صورت فرضی کشیده‌شده بود، این طرف‌تر کش داده‌اند. یا هم، چون این خط فرضی بوده، فرض پاکستانی‌ها بر ضعف افغانستان استوار شده و هرقدر هم که صلاح دانسته‌اند، این خط را این‌طرف‌تر کش داده‌اند. به هرحال، چون موضوع این یادداشت بررسی مساله‌ی سیاسی مرز دیورند میان افغانستان و پاکستان نیست، فقط بر تغییر چندین صدمتری موقعیت دروازه‌ی ورودی پاکستان، به طرف افغانستان اشاره می‌کند و جنجال‌های برخواسته از ضعف دولت افغانستان و فشارهای نظامی و استخباراتی پاکستان را به یک یادداشت دیگر موکول می‌کند.

سیه‌روزی‌های گذشتن از مرز به طرف پاکستان، وقتی نمایان می‌شود که موترهایی مخصوصی با هماهنگی قاچاق‌بران به مسافرخانه‌هایی در قندهار دنبالت می‌رسند. هرچند در این چندسال اخیر جاده‌ی مسیر اسپین‌بولدک و قندهار، نسبتاً معیاری اسفالت شده‌است و می‌توان بردشت‌های خالی از سکنه در مسیر شهر قندهار و اسپین‌بولدک خیالاتی در ذهن سرهم کرد؛ اما به محظ رسیدن به سرای موترها و مسافرخانه‌های نامناسب و غیر معیاری، هرآن‌چه در ذهن یک مسافر ناآشنا باید خطور کند، به چشم سر می‌توان آنجا دید. جایی‌که مسافرهای عمدتاً هزاره در مسیر گذشتن از مرز به طرف پاکستان قرار دارند، نه غذای درست و تمیز پیدا می‌شود و نه هم ساکنان اسپین‌بولدک برای معیاری کردن مسافرخانه‌ها و ارایه‌ی خدمات بهتر تلاش می‌کنند/کرده‌اند. غذاهایی‌که در این مسافرخانه‌ها آماده می‌شود به تناسب غیر صحی بودن آن، قیمت بالا نیز دارد. از همین‌رو اکثر مسافرها با صرف نان خشک و بسکویت چند وقت غذای خود را آنجا سپری می‌کنند. یعنی نگاه اهالی آنجا و یا مالکان سرای‌ها و مسافرخانه‌ها نه تنها محترمانه و در خور میزبان محترم با مهمان و یا هم مشتری نیست، بل با تحقیر و سبک‌انگاری با مسافران هزاره رویه دارند. این یک قسمت سناریو؛ اما وقتی با قاچاقبر بر روی مقدار پولی که برای عبور دادن از مرز چانه‌زنی می‌کنی و سپس موتر بارکشی شهری برای انتقالت به طرف مرز پیش پایت حاضر می‌کنند، قسمت اصلی ماجرای این سناریو آغاز می‌شود.

صرف‌نظر از زمان‌هایی‌که دولت پاکستان عبور افغانستانی‌ها را مشکل می‌کند و در برابر آن هم از پشتون، تاجیک، ازبیک و هزاره سند معتبر برای عبور می‌خواهند، بقیه وقت‎‌ها، هزاره‌ها هم مانند پشتون‌ها می‌توانند از مرز عبور کنند. فقط پولیس‌های مرزی پاکستان با دیدن تذکره‌ی تابعیت می‌گذارند که وارد خاک پاکستان، آن‌هم از درازه‌ی اصلی شد. اما نگاه قاچاق‌بر هم‌چنان با توست، تا این‌که به موترهای مخصوص خودتان می‌رسانند. در این موترها فقط هزاره‌ها را سوار می‌کنند. خیلی نادر است که همراه تان به طرف کویته، کدام غیر هزاره‌ای باشد، مگر کدام فردی با تعلقیت به قوم ازبیک از افغانستان.

موترهایی‌که مخصوص هزاره‌هاست، در ظاهر لوکس و با سیت‌های نرم و صدای ماشین این موترها به ندرت به گوش‌ات می‌رسد. یعنی می‌توان گفت که این موترها مودل روز‌اند و در صورت استفاده‌ی معیاری، از سوار شدن بر آنها می‌توان لذت برد؛ اما متاسفانه قانونی که صرف برای قاچاقبران و راننده‌ها در آن مسیر مخصوص هزاره‌ها وجود دارد این است که در هر سیت باید به شمول راننده چهار نفر بنشینند. ستِ پشت سر راننده که برای سه نفر ساخته شده‌است، باید چهار نفر در آن سوار شوند؛ اما در موردهایی به دلیل زیاد بودن مسافران، در آن سیت شش نفر را هم جا داده‌اند. هم‌چنان در پهلوی راننده هم باید سه‌نفر دیگر بنشینند، در صورتی‌که در پهلوی راننده جای یک نفر است، نه سه‌نفر. یعنی در یک موتری مخصوص پنج‌نفر، باید ۸ تا ۱۰ نفر انسان هزاره باید در آن جاسازی شود.

بعد از انتظار نزدیک به دو ساعت کنار موترها، آن‌هم در هوای گرم تابستان، وقتی هم راننده‌ی قاچاق‌بر حرکت می‌کند، در مسیر راه تلاش می‌کند که پولیس‌های لب جاده، متوجه حضور هزاره‌‎ها در موترهای‌شان نشوند. اگر هم متوجه شدند، مجبور است، بابت سوار کردن هزاره‌ها به پولیس‌ها پول بدهد. نگارنده در دومین دور رفتن به طرف کویته که ظاهرن راننده برای اولین‌بار مسافر هزاره با خود داشت، تلاش می‌کرد که پولیس‌ها را با دادن مقدار پول کم راضی کند؛ اما پولیس‌ها به پول کم راضی نمی‌شدند و به جرم سوار کردن هزاره، از راننده پول بیشتر طلب داشتند. در جایی راننده در برابر پولی که از طرف پولیس‌ها درخواست شد، مقاومت کرد. او را با ضرب‌وشتم از موتر پایین کردند و با تهدید به انتقال به مرکز فرماندهی‌شان، مجبور کردند که پول بیشتری نسبت به درخواست اولیه‌ی شان از او بگیرند تا بگذارند، مسافرانش را به منزل برساند. در مسیر راه راننده با عصبانیت تمام به زبان پشتو به آنها فحش و ناسزا می‌گفت و هردم برای هماهنگی با پوسته‌ی پولیس دم راه، تماس می‌گرفت و با چهره‌ی گرفته و حق‌به‌جانب، می‌خواست پولی بیشتری از اولین تجربه‌ی انتقال مسافران هزاره به جیب بزند. او به زبان پشتو هردم با خود حرف‌هایی‌ «وقتی ما هزاره می‌آوریم، آنها بد می‌شوند» را می‌جوید و سپس با بی‌توجهی خاص، این‌که ما حرف‌‎هایش را نمی‌فهمیم یا سیگار می‌کشید و یا هم با تلفن‌اش هنگام رانندگی مصروف بود.

مقدار پولی که قاچاق‌بران یا راننده‌های پشتون از هزاره‌ها دریافت می‌کنند، نه دو برابر بل، ده‌برابر نسبت به مسافران پشتون است. به طور نمونه اگر یک مسافر پشتون از مرز در بدل هزار کلدار پاکستانی بگذرد، یک مسافر هزاره، باید ده هزار کلدار پاکستانی پرداخت کند تا بتواند از مرز عبور کند و به منزل برسد. مسیری که با موتر بیشتر از دو ساعت و کم‌تر از سه‌ساعت زمان می‌گیرد، باید هزینه‌ی جانت را پرداخت کنی. در یک مورد دیگر که نگارنده در این مسیر با یک مرد پشتون همراه با دختر ۹ تا ده‌ساله‌اش همراه شده‌بود، راننده به دلیل نداشتن مسافران کافی از هزاره‌ها مجبور شده‌بود او و دخترش را یک‌جایی در بدل ۹۰۰ کلدار پاکستانی از سر مرز تا نزدیکی‌های هزاره‌تاون انتقال دهد؛ در صورتی‌که در همان دور، نگارنده ۶۰۰۰ کلدار پاکستانی به راننده‌ی قاچاق‌بر باید پرداخت می‌کرد.

موردی دیگری که آزاردهنده است، این است که راننده‌ها تلاش دارند، مسافران هزاره را از حرف زدن داخل موتر باز دارند. هم‌چنان آنان را در مسیر راه هر جایی‌که خودشان خواستند، برای رفع حاجت و خرید مورد ضرورت، پیاده می‌کنند. خفقان و گرفتگی، درون موتر را پر می‌کند و مسیر دو و نیم‌ساعته را باید حدود پنج تا هشت ساعت بپیمایی. اگر از سر مرز ساعت دو یا سه بعد از ظهر حرکت کنند، خیلی خوش‌‎شانس باشی که تا ساعت ۸ یا ۹ شب تو را به منزل برسانند. دلیل این ناوقت کردن آنان هم واضح است: این‌که این مسیر را برای هزاره‌ها سخت و به جز همکاری آنان غیر ممکن بنمایانانند.

چند مورد اساسی در باره‌ی عبور هزاره‌ها از این مسیر باید بررسی و سپس راه حل اساسی در این مورد پیدا شود. نخست این‌که چرا از این مرز، تمامی مردم افغانستان می‌توانند بدون داشتن گذرنامه و ویزای کشور پاکستان عبور کنند؟ (در بالا ذکر شد که به جز زمان‌‎هایی‌که حکومت پاکستان به هیچ‌‎یک از شهروندان افغانستان بدون مدرک معتبر،  اجازه‌ی عبور نمی‌دهد) دوم این‌که وقتی گذر این مرز این‌قدر سهل است چرا فقط هزاره‌ها برای پشتون‌ها تبدیل به گاو شیری شده‌اند و هیچ هزاره‌ای نسبت به این وضعیت در حکومت ایالتی بلوچستان شکایت ثبت نکرده‌اند؟ تظاهرات نکردند و در بدل پرداخت پول گزاف با راننده‌ها جنجال نکرده‌اند و از همه مهم‌تر چرا پولیس‌های روی جاده‌ از بابت انتقال هزاره‌ها از راننده‌ها پول می‌گیرند و...؟ مگر فقط «شناخته‌کارت» پاکستانیِ پشتون‌ها شهروند بودن آنان را در پاکستان ثابت می‌کند؛ ولی شناخته‌کارت هزاره‌ها فاقد اعتبار است؟ مورد اساسی دیگر این‌که چرا هزاره‌های ساکن در آنجا پس از نزدیک به صدسال هم‌چنان روحیه‌ی درجه‌دوم بودن دارند؟ از این هم بدتر، این‌که آنان حتا در ادامه‌ی این روند بی‌رویه و منبع درامد نا برابر برای راننده‌های پشتون تلاش دارند. پرسشی که پیش می‌‎آید این است که چند درصد این پول بی‌رویه از جیب خالی هزاره‌ها به جیب این هزاره‌های شریک نمایندگی‌های مسافربری پشتون‌ها می‌شود؟ پنجاه درصد؟ اگر این مقدار باشد، نوش جان شان؛ اما بیشتر از بیست درصد نیست.

در چندین مورد بحثی که روی سختی‌های گذر هزاره‌ها از مرز به طرف پاکستان با ساکنان آنجا نگارنده داشته‌است، آنها می‌گفتند که چنین وضعیتی وجود دارد و کسی هم حاضر نیست در این مورد اعتراض کنند. آنان اضافه می‌کردند که کسی نیست اعتراض کند. بنابراین چون سران سیاسی هزاره‌ها و فعالان فرهنگی هزاره‌های کویته دغ‌دغه‌ای جز درامد مالی ندارند و وضعیت حاکم بر بازار در آنجا که در موردهایی بازار سیاه خیلی قوی‌تر از بازار قانونی است، مصروف‌ کاروبار و درامد ناچیزاند و کسی هم لازم نمی‌بیند به دنبال قانونی کردن این موردها باشد. آنان با خنده می‌گفتند که وقتی از یک راننده‌ی پشتون در مورد موتر جدیدی که خریده‌بوده‌است پرسیده‌ بودند که موترش چه مصرف می‌کند، تیل یا گاز؟ در جواب آنان راننده گفته‌بوده که «موتر من هزاره می‌خورد.» 

مطالب بیشتری در این بخش