_41311.jpeg)
_41311.jpeg)
کویتهی پاکستان؛ از گذشتهی پربار فرهنگی تا ایستگاه بدون حرکت برای هزارهها ـ مجلهی اورال
هزارههاییکه در طول تاریخ پیدایش کشور پاکستان، در گوشه و کنار آن کشور، به خصوص در کویتهی بلوچستان زندگی داشتند/دارند، از هر لحاظ خاستگاه نماد فرهنگی و شعاع وجودی تاریخ هزارهها را تکمیل میکنند. آنانیکه چندین دهه قبل در آنجا زندگی داشتند و یا در طول تعاملات تاریخی و اتفاقات نامیمون بر هزارهها آنجا رفتند، اکنون از بومیترین مردم آنجا به شمار میروند که نه تنها پاکستان را کشور اصلی و زادگاه آباییشان میدانند، بل از حساسیت پایین و تعلقیت کم نسبت به «هزارهجات»ی که متعلق به جغرافیای افغانستان است، برخورداراند. ممکن به دلیل خو گرفتن و رشدیافتن در محیطی که نیازمندیهای زندگی آنان را مرفوع کردهاست، حق به جانب باشند؛ اما موردهاییست که دوام چنین وضعیتی بر سنخیت و ارتباط احساسی و عقلانی هزارهها در دنیا، به خصوص در افغانستان و پاکستان تاثیر منفی میگذارد.
حساسیت کویتهی پاکستان در سالهای نه چندان دور از لحاظ فرهنگی، به عنوان بزرگترین سنگر و پایگاه دفاعی هویت هزارگی برای هزارههای افغانستان و پاکستان بسیار بااهمیت و بالاست. در زمانیکه هزارهها به تبعید از کشور مجبور بودند، در کویتهی پاکستان، نمایشهای هنری از فرهنگ هزارگی روی پرده میرفت و موسیقی بومی مردم هزاره با دمبوره و آوازخوانهای محلی روی استیج در همانجا برای هزارههای نواخته و آهنگ «آغینگار»، «پریجو» و... در خاک پاکستان زمزمه میشد و سپس از طریق مراکز خرید و فروش اثرهای هنری و موسیقی در خاک پاکستان به خصوص شهر کویته به داخل افغانستان وارد میشد. به طور نمونه داوود سرخوش، به عنوان نماد اعتراض تاریخ معاصر هزارهها، اصلیترین و نابترین آهنگهای انقلابی خود را در خاک پاکستان برای مخاطباناش خوانده و سپس به بازار عرضه کردهاست و در پهلوی آن، چندین جریده و نشریه همچنان با پولهای بهدستآمده از قالینبافی خانوادههای هزاره مقاله، گزارش و نقد نویسندههای هزاره را چاپ میکردهاست و برای آگاهی مردم از آنجا به مخاطبان فرستاده میشدهاست. در یک نگاه گذرا ارزش کویتهی پاکستان به اندازهایست که هزارهها تا هنوز به فرهنگ و ارزش تاریخیشان افتخار میکنند.
این گذشتهی بااهمیت تاریخی برای هزارههای کویته ممکن غرور به جایی خلق کردهباشد؛ اما برای نسلهای بعدی نگاه متفاوت نسبت به هزارههای افغانستان و در کل وضعیت ماشینی حال حاضر دنیا به وجود آورده است. اکثر نسل فعلی کویته، در حال حاضر نه درگیر پیشرفت و آموزش مدرن امروزیست، نه خود را با بحثهای قومی و مذهبی در داخل پاکستان و یا وضعیت همسنوسالانشان در افغانستان درگیر میکنند و نه در قبال امکانات فراهم آمده از سوی والدین شان به طور حتم احساس مسوولیت دارند.
شمار جوانانی که از میان نسل فعلی هزاره در کویته به مراکز معتبر آموزشی در داخل پاکستان و یا کشورهای پیشرفته راهیافتهاند، انگشت شماراند. بنابراین در یک جمعبندی کلی، نسل فعلی هزارههای کویته از بیتفاوتترین نسلهای رشدیافته در جامعهی پاکستاناند که بعد از ازدواج و تشکیل زندگی مشترک، مجبوراند راهی را در پیش بگیرند که پدران آنان مجبور به انجام آن بودند. اما خوشا به حال آنانیکه به کشورهای پیشرفته مهاجر شدند و اکنون از مزایای کشورهای مدرن استفاده میکنند.
صرفنظر از شماری سرکردههای ارتش پاکستان از میان هزارهها، که آنهم با توجه به نفوس و جامعهی هزارهها در پاکستان اندک است، معتبرترین شغل هزارهها در پاکستان از گذشته تا کنون دکانداری، آنهم در بخش خرید و فروش کالاهای ساده و مورد ضرورت روزمرهی جامعه بودهاست. اما نگارنده حتم دارد که به طور نمونه از گذشته تا کنون کسی شاهد راهاندازی یک بانک خصوصی از سوی تاجران هزاره در تاریخ آنان نبودهاند. در صورتیکه معامله و دادوستد تجاری بین هزارهها به اندازهای بودهاست که مستعد چندین بانک خصوصی از سوی هزارهها باشد. یا با توجه به مرکزیت فرهنگی هزارهها در سالهای نهچندان دور، چرا از جوِ بهوجودآمده میان هزارهها استفاده نشد و اکنون ما شاهد مرکزهای معتبر تربیهی افراد هنرمند و فرهنگیان با صلابت هزارهگی در کویتهی پاکستان نیستیم؟
همچنان با توجه به امکانات جامعهی پاکستان و فرایند تغییر علمی در آنجا هزارههایی که «پیور» پاکستانی به شمار میرفتند، میتوانستند معتبرترین مرکزهای آموزشی از سوی هزارهها را تاسیس کنند. در حال حاضر معتبرترین مرکزهای آموزشی در «هزارهتاون» کویتهی پاکستان، مرکزهای آموزش زبان انگلیسی «ستاره»، «پنتاگون» و... است که متاسفانه آنهم فقط تا حد «ادوانس» یا عالی زبان انگلیسی تدریس میکنند؛ اما سند تحصیلیکه آنان ارایه میکنند فاقد اعتبار علمی از سوی وزارت آموزش و پرورش ایالت بلوچستان پاکستان است. یعنی اگر زندگی هزارهها را در کویتهی پاکستان همزمان با به وجود آمدن خود کشور پاکستان در نظر بگیریم، هزارهها موفق نشدند، در طول بیش از ۷۵ سال صاحب امتیاز یک مرکز معتبر آموزشی در محل زندگی خود شان شوند. هزارههایی که دارای شناسنامهی پاکستانی از گذشته تا کنون بودهاند؛ میتوانستند دست به تشبثهای کلان بزنند و غرور ایجاد شده از جامعهی میزبان برای مهاجرانِ از وطن گریخته را با افتخار باخود داشته باشند. اما چرا هنوز هزارههای پاکستان نتوانستند از وضعیت موجود در پاکستان استفادهی لازم را ببرند؟ چندین دلیل محکم فرهنگی و سیاسی وجود دارد که جامعهی هزاره را در پاکستان و افغانستان از گذشته تاکنون مثل خوره از درون نابوده کردهاست که در زیر بهآنها به صورت گذرا، به خصوص در رابطه به هزارههای کویتهی پاکستان میپردازیم.
در حال حاضر، سنتهای ناروا و باورهای پیشپاافتاده میان هزارههای کویته به وضوح جریان دارد که باعث شده است هزارههای مهاجر شده به آنجا را از هزارههایی که از گذشته در آنجا زندگی داشتند، دور کند. این خلا نه تنها میان هزارههای بومی و مهاجرانی که در سالهای پسین در آنجا زندگی میکنند فراخ است، بل میان هزارههای مهاجر هم تفاوت دیدگاه و نگاه تحقیرآمیز نسبت به موقعیتهای جغرافیایی در داخل افغانستان به چشم میخورد. به طور نمونه، هزارههای جاغوری نسبت به هزارههایی که از دیگر مناطق هزارهجات به آنجا رفتهاند، نگاهی از بالا به پایین دارند و در موردهایی با هزارههای غیر جاغوری با تعصب رفتار میکنند و با نگاه تحقیرآمیز به آنان «دایزنگو/دایزنگی» خطاب میکنند. یا هم هزارههای غیر جاغوری اگر دست به کار و کاسبی مانند دکانی برای خرید و فروش بزند، به سختی از میان هزارههای جاغوری که جمعیت شان نسبت به هزارههای غیر جاغوری چشمگیرتر است، مشتری پیدا میکند. از کسی شنیدم که از جاغوری نبود و نزدیک خانهی چند خانوادهی جاغوری دکان خوراکه فروشی باز کردهبوده است. او میگفت که وقتی از من پرسیدند که از کجای هزارهجات هستم، پس از معرفی شدنم با آنان، از پهلوی دکان من میرفتند و چندین «گَلی»/کوچه آنطرفتر از دکان «قومای جاغوری» خرید میکردند. او اضافه کرد که وقتی مساله را به چندتن از آشناها مطرح کردم، گفتند که تو نباید خود را به جز جاغوری از جای دیگری معرفی میکردی.
با توجه به همین نگاه جاافتاده میان هزارههای کویته، نگاه تودهی مردم به عالمان دین و «سید»ها و برعکس همچنان بازدارنده است. براساس همین رفتار حاکم میان جامعهی هزاره، تنها جریان فرهنگی-سیاسی حزبی که نام «دموکراتیک» را باخود حمل میکند، دچار رفتارهای افراطی و دور از استعداد تعامل مینمایاند. در چنین وضعیتی، عالمان دین با حمایت «معنوی» سیدها و پشتوانهی ایران، در مقابل حزب «هزاره دموکراتیک پارتی» یا اچ.دی.پی قرار دارند و دو طرف نه تنها به فکر پیشرفت جامعهی هزاره و شیعه در کویته نیستند، بل برای کمرنگ کردن یکدیگر از هیچ فتوای ناروای دینی و سیاسی دریغ نمیکنند.
جناح عالمان دین در آنجا اعضای اچ.دی.پی را انسانهای از دین بیخبر، دزد و چپاولگر میخوانند و در مقابل اعضای اچ.دی.پی آنان را به سواستفاده از مردم عام و ارزشهای دینی متهم میکنند و خود را سربازان اصلی حقوق هزارهها در پاکستان قلمداد میکنند. این تفاوت ادعا میان دو جریان حاکم میان هزارههای کویته به شدت بازدارنده و دور از روحیهی مثبتاندیشی و تعامل است که بیش از هر جریانی هزارهها را از درون صدمه زدهاست.
در سراسر هزارهتاون در کویته بیش از دو تا سه کتابفروشی وجود ندارد، آنهم با کتابهای پیشپاافتاده و فاقد ارزش علمی معتبر. در این کتابفروشیها از وارد شدن کتابهای تازهچاپشده در زبانهای انگلیسی، فارسی و یا هرزبانی که مردم با آن افهام و تفهیم میکند، خبری نیست. کتابهاییکه در قفسههای دکانهای کتابفروشی میتوان یافت، کتاب آموزش نماز، مبطلات روزه، احکام امام خمینی و... است. در هزارهتاون تنها مرکز فرهنگی «امام خمینی» زیر نظر ایران توسط عالمان دین فعال است که در آنجا همچنان هیچ کتابی که برای کسب معلومات نوین و علمی روز به مخاطبان کمک کند، وجود ندارد. موجودیت یک کتابخانه آنهم با نام امام خمینی، دست بالای ایران در کویته برهزارههای شیعه را ثابت میکند. اینکه جریان سیاسی اچ.دی.پی در مقابل عالمان دین قدعلم کردهاند و یا برعکس، دقیقن روی حساسیت دخالت ایران بر هزارهها در آنجا دلالت دارد. هزارهها از این لحاظ چوب عقیدهی مذهبی خود را میخورند که از سوی ایران دسته میشود. از سویی عالمان دینی نه تنها به فکر اتحاد تودهی جامعهی هزاره نیستند، بل با سادهلوحی تمام اطاعت امر میکنند و دل به عشر ناچیز ایران بستهاند. البته باید اضافه کنم که سوءتفاهم ایجاد نشود تا نگارنده به مخالفت به ارزشهای دینی متهم شود؛ اما باید حساسیت درک وضعیت موجود نسبت به دریافت ناچیز پول در چنین جامعهای آن هم در زمان موجودیت تکنالوژی و انترنت، نسبت به مزدبگیری ناچیز و تعقیب سیاستهای نامربوط، باید ارجحیت داشته باشد. عالمان دین به همان تناسبی که بعضی از تودهها را با خود دارند، میتوانند باتوسل به ارزشهای دینی جامعه را متحد کنند و مردم را نسبت به کسب آگاهی و مسلط شدن علم روز در جهان آگاه کنند؛ مگر اینکه باور داشته باشیم که وظیفهی ملا جز خواندن روضه روی منبر و تبلیغات دینی نیست!
باوجود فراهم بودن امکانات تکنالوژیکی در پاکستان، جامعهی هزاره هنوز نتوانستهاند، از انترنت و تکنالوژی روز استفادهی بهینه داشته باشند. تنها دستاورد هزارههای کویته، راهاندازی چندین کانال تفریحی در یوتیوب است که در سالهای پسین ایجاد شدهاست. ممکن است از آن منظر درامد ناچیزی برای شان داشتهباشند؛ اما با توجه به وضعیت جاافتاده در یوتیوب بیش از اهمیت موضوع، جنبهی سرگرمی و تبلیغی آن بالاست که نمیتوان پیشرفت جامعهی هزاره در پاکستان را از روی فعالیت در پلتفورم یوتیوب محاسبه کرد. اکثر زنها و مردهای آنجا چون انترنت خوبتر در اختیار دارند، تنها مصرفکنندگان محتوای تولیدشده در انترنت از سوی دیگران اند. خود شان نه تنها ایدهای برای خلق تولید ندارند، بل با همان نگاه سنتی به فراوردههای تولیدی که انترنت برای آنان مهیا کردهاست، با دید منفی و در مواردی با تمسخر میبینند. البته نهادینه شدن چنین نگاهی ناشی از مصروفیت آنان به کارهای سادهی روزمره در بازار است و چون فقط موارد سرگرمکننده را در انترنت دنبال میکنند، دنبال موارد جدی و آگاهی دهنده نیستند. این یعنی نسلی که پا به سن پیری گذاشتهاند، از فرط خستگی کار و فعالیتهای روزمره، دنبال وقتگذراندن و دریافت خنده و شادی در انترنت اند و نسل فعلی هم یک قدم جلوتر، مصروف بازی کردن، بازیهای پیشرفتهی انترنتی به صورت آنلاین اند. از اکثر جوانهای کویته اگر در مورد گیم/بازیهای تازه تولید شده در بازار بپرسیم، از نام و مراحل بازی آن به خوبی آگاه اند؛ اما دقیق نشدهاند که این بازیها از سوی کدام شرکتها و کدام اشخاص طراحی و سپس به بازار عرضه شدهاست. ممکن جوانانی که نسبت به اخبار تکنالوژی آگاه باشند، وجود داشتهباشند؛ اما در جامعهای که با انترنت و تلفنهای پیشرفتهی هوشمند مجهزاند، بسیار کم و ناچیز است.
در یک نتیجهگیری کلی میتوان دریافت که جامعهی هزارههای پاکستان همچنان از نداشتن راویان زبردست تاریخی رنج میبرند. آنان چون فعالان اصلی فرهنگی خود را از دست دادند و سپس در غم نان و آب ماندند، با اخبار بلاهایی که بر سر خودشان در افغانستان و پاکستان میآمد/میآید، مشبوع شدند و هرگز به فکر تکاپوی فرهنگ، اقتصاد، علم و سیاست نشدند. بنابراین هزارههای کویته و سراسر پاکستان در یک ایستگاه تاریخی بدون تحرک گیر کردهاند و نیاز دارند تا قصهی تاریخی آنان با آب و تاب گفته شود و به گوش نسل فعلی رسانده شود که در همین چند سال گذشته، کویته و نسلیکه اکنون پا به پیری گذاشتهاند چه افتخاری داشتهاند. آنان باید افتخار نسل بعدی هزارهها نیز باشند، حتا اگر «پیور» پاکستانی شدهاند؛ ولی نسل فعلی و نسلهای بعدی باید بدانند که آبا و اجداد آنها از کدام طایفهای بانام و نشان در هزارهجات بودهاند و چه شده است که کار و زندگی آنان به پاکستان کشانده شده است. آیا واقعاً هزارههای پاکستان مردم بومی آن سرزمین اند؟
نگارندهی این یادداشت منتظر واکنش از سوی جوانان و فرهنگیانی که در کویته زندگی میکنند/داشتهاند، میباشد. امید که این یادداشت به گوش همراهان مجلهی اروال در کویتهی پاکستان و سراسر دنیا که از آنجا به کشورهای دیگر رفتهاند، برسد و ما نه تنها مخاطب، بل همکاران حساس و آگاه در بخش تبادل نظر و پیشرفت امور هزارهها در سراسر جهان با خود داشته باشیم.
باحرمت!