

طالبان؛ فاتحان مغلوب در سرزمین مفلوک ـ مجلهی اورال
در یک تعریف ساده و بدون تعارف طالبان را میتوان به صورت خلاصه چنین معرفی کرد: «گروه تندرو قومی ـ مذهبی که با استفاده از حربهی اعتقادی برای دستیابی به قدرت و تأمین اهداف بیگانگان میجنگند.» طالبان از لحاظ تباری عمدتاً متعلق به قوم پشتوناند. همچنان که خاستگاه و پرورشگاه آنان از زمان تولد این گروه مناطق پشتوننشین بودهاند. اما از لحاظ اعتقادی باور آنان افراطی و بهشکل رادیکال از اسلام است. آگاهان امور معتقدند که طالبان از آغاز شکلگیری توسط استخبارات منطقه و دنیا بهوجود آمد و همیشه برای برآوردهشدن مقاصد استخباراتی کشورهای همسایه و قدرتهای بزرگ دنیا از آنان استفاده شدهاست.
طالبان در دور اول به قدرت رسیدن شان در افغانستان با تمام مظاهر مدنیت و ارزشهای انسانی به مقابله پرداختند و در پی نابودی آنان برآمدند. تا آنجا که توان داشتند در این کار شان از ارتکاب هیچ جنایتی در برابر مردم افغانستان دریغ نکردند. از دشمنی صریح و آشکار با زنان و ارزشهای انسانی، تخریب نمادهای فرهنگی و تاریخی تا قتل عام افراد بیگناه مخصوصاً هزارهها و شیعهها، کوچانیدن اجباری اقوام مشخص، انحصار مطلق قدرت، سرکوب و به حاشیه کشانیدن دیگر اقوام، مذاهب، احزاب سیاسی و تخریب ساختارهای دولتی و عمومی و سرانجام بردن کشور به قهقرا از درشتترین کارنامههای آنان در دور اول به قدرت رسیدنشان اند.
از هنگامیکه در ۲۰۰۱ میلادی جامعهی جهانی وارد افغانستان شده و به حکومت متحجرانهی طالبان نقطهی پایان گذاشتند، مردم افغانستان بار دیگر به آیندهیشان امیدوار شدند. از اینکه از زیر سلطهی یک گروه تروریستی و تندرو نجات یافتهبودند بسیار شادمان بودند. توجه دنیا برای بازسازی افغانستان جلب شد. کشورهای گوناگون دنیا برای اعمار مجدد افغانستان دست و آستین بالا زدند. اما در این میان طالبان که از قدرت رانده شده بودند، به تخریبگری و اعمال تروریستی روی آوردند. در طی بیست سال گذشته با تمام توان به زیربناهای کشور تاختند و ویران کردند. از ترور افراد و شخصیتها گرفته تا انهدام جادهها و پلها و عمارتهای عامه، ایجاد ترس و وحشت با راهاندازی حملات انتحاری و تروریستی در مراکز عامه، مساجد، شفاخانهها، محلات و رزشی و مکاتب از عمدهترین جنایاتیاند که طالبان در دو دههی گذشته در برابر مردم افغانستان مرتکب شدهاند.
سرانجام طالبان در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ پس از بیست سال دوباره قدرت را در افغانستان بهدست گرفتند. اینکه چگونه و با چه ترفند و معاملهای موفق به کسب قدرت شدند، بحث جداگانهای است که در اینجا به آن نمیپردازیم.
در ابتدا طالبان از پیروزی شان بسیار شادمان بهنظر میرسیدند و به تعبیر خودشان «آمریکا – ابر قدرت دنیا - را شکست داده و کشور را از اشغال نجات دادهاند.» آنان این پیروزی را «فتح عظیم» میخواندند. جنگجویان طالبان به این باور رسیده بودند وقتی ما آمریکا را به عنوان یک ابر قدرت به شکست مواجه کردیم، سایر کشورها باید در برابر ما تعظیم کنند. در شهر و بازار مانور میدادند و قدرت خود را به رخ فقیرترین مردم این سرزمین میکشیدند. رژه نظامی با لشکر انتحارگانشان برگزار میکردند و از سرسپردگیهای آنان تقدیر میکردند.
از پیروزی «فاتحان عظمی» چند روزی گذشت اما هیچ کشور دنیا این گروه افراطی را به رسمیت نشناخت. رهبران آنان با گذشت هر روز انتظار داشتند که کشورها به تدریج این گروه را به رسمیت بشناسند و پیام تبریک و شادباش به آنان حواله کنند، اما چنین نشد. باز هم آنان از کشورهای حامی و دوستان نزدیک خود توقع به رسمیت شناختهشدن را داشتند، کشورهای دوست نیز به پیروی از سایر کشورها از به رسمیت شناختن آنان امتناع کردند.
کار از آنجا سختتر شد که چهار ماه از به قدرت رسیدن طالبان سپری شد، نه تنها دنیا به آنان رسمیت نبخشید، بل با انسداد ذخایر ارزی کشور از سوی ایالات متحده آمریکا مشکلات اقتصادی، کشور را به نقطهی بحرانی رسانید و طالبان را زمینگیر کرد. نبود اشتغال، بحران مالی در بانکها، کاهش روزافزون و بیپیشینه پول افغانی در برابر دالر آمریکایی، بلند رفتن قیمت کالاها و افزایش فقر جامعه را در حالت انفجار رسانید. طالبان با سراسیمگی و با استفاده از میلهی تفنگ برای مدیریت بازارهای مالی و دست به کار شدند. ظاهراً این تدبیر شان در حال حاضر کارساز بوده اما به باور آگاهان نمیتوان برای همیشه اقتصادی یک کشور را با زور و خشونت مدیریت کرد.
از سوی دیگر اعتراضات خیابانی زنان عمدتا در پایتخت چالش بزرگی دیگری بود که که طالبان به صورت مداوم با آن روبهرو بودند/استند. زنان در برابر سیاستهای غیرانسانی و زنستیزانهی طالبان به صورت مکرر در جادهها ریختند و صدای اعتراض شان را به گوش جهانیان رسانیدند. از لحاظ هم طالبان بهشدت زیر فشارهای جامعهی جهانی قرار داشت/دارد.
طالبان که در ابتدای ورود شان به قدرت سرمست بادهی فتح و پیروزی بودند و فکر میکردند با شکست دادن ابر قدرت دنیا این بار خود ابر قدرت شدهاند، تازه متوجه شدند که ماه عسل شان به پایان رسیده و اکنون باید به چالشهای ایجاد شده در کشور پاسخ بگویند و راهحل بیابند. آنان درک کردند که مسوولیت نزدیک به ۴۰ میلیون جمعیت گرسنه، بیکار و دربهدر را در یک کشور فروریخته و از همپاشیده، به عهده گرفتهاند. آنگاه مقامات دیپلوماتیک شان به تضرع و التماس در برابر آمریکا افتادند. گاهی مستقیم از برگشت آمریکا به افغانستان درخواست کردند. گاهی هم آمریکا را «ملت بزرگ» خطاب کردند و خواهان آزادسازی ذخایر ارزی کشور شدند.
پاکستان به عنوان بزرگترین حامی طالبان تمام توان شان را به خرج دادند که جهان را قناعت دهند تا نوکران سرسپردهی شان را به رسمیت بشناسند. تلاشهای دیپلوماتیک انجام دادند. حتا کنفرانس کشورهای اسلامی را در اسلامآباد برگزار کردند. اما هیچ کدام از این تلاشها اندکی هم منجر به رسمیتشناختن گروه دستنشاندهی شان نشدند.
حالا طالبان در منجلاب مشکلات حکومتداری فرورفتهاند. فشارهای روزافزون داخلی و بیرونی بر آنان سنگینی میکنند. حالا دیگر از آن پایکوبی قبلی خبری نیست. شعارهای که بر دیوارها بر ضد آمریکا نوشته بودند، دوباره آن را برمیدارند. کلمات «فتح» و «ظفر» دیگر بین سران این گروه کاربرد آنچنانی ندارد. فقط عساکر اغوا شدهای آنان اند که هنوز هم خود را فاتح میدانند و با استفاده از زور اسلحه بر فرق مردم میکوبند. در تازهترین مورد برخی نیروهای نظامی طالبان در یک مصاحبهای با روزنامهای خارجی گفتهاند: «ما در گذشته در راه خدا جنگیدیم. اما حالا معاش میخواهیم».
برخی تحلیلگران بر این باورند که طالبان توان برداشتن این همه مشکلات را ندارند. اگر وضعیت به همینگونه بهپیش برود، آنان خود از قدرت دست خواهند کشید، زیرا قدرت مدیریت بحران را ندارد. یا فشارهای مضاعف داخلی منجر به از هم پاشیدن و سرنگونی این گروه خواهند شد.
اما خواست قاطبه مردم افغانستان از جامعهی جهانی اینست که این گروه تروریستی و افراطی به هیچ عنوان به رسمیت نشناسند. زیرا هیچگونه اعتمادی بر گفتهها و قول و قرار آنان نیست. هرگاه آنان پایههای حکومت خود را مستحکم کنند، نه تنها به سرکوب بیشتر مردم افغانستان میپردازند و خون آنان را بیشتر میمکند بلکه، تهدیداتی را متوجه کشورهای دنیا نیز میسازند.