_90735.jpeg)
_90735.jpeg)
روشنگر بیتعارف و منتقد جدی؛ یاد قسیماخگر گرامی باد ـ مجلهی اورال
قسیماخگر، نامی آشنا برای اهل رسانه، مدافعان حقوق بشر، فعالان مدنی، کنشگران اجتماعی، منتقدان سیاسی و... حدود 7 سال قبل از امروز قلباش از تپش ماند و برای همیشه نگاهش از ما گرفته شد و بر دل خاک آرام گرفت. او که نگاه روشن و تفکر بیبدیل داشت، در سال 1951م. (ویکیپدیا) در منطقهی وزیرآباد کابل پا به هستی گذاشت و سرانجام در سال 2014 م. بابت مریضی دیابت که مدتها او را رنجور کردهبود رخ در بر خاک کشید. قسیم اخگر در مدت 63 سال زندگیاش جستوخیزهای زیادی داشته است که از او شخصیت بیبدیل، روشنفکر تمامعیار و کاکهی بیتعارف به بار آورد.
اخگر که هنوز آموزشهای دورهی مکتب را در کابل به پایان نرساندهبود، به جرم اشتراک در تظاهرات سیاسی گروههای چپگرا توسط حکومت کمونیستی دستگیر شد و پس از گذراندن مدتی در زندان او را از مکتب اخراج کردند. بدینترتیب او را نگذاشتند که دورههای آموزش در مکتب و دانشگاه را تکمیل کند. اما قسیماخگر هرگز متوقف نشد و خودش آنچه که به آن باور داشت، تکمیل کرد و با اندیشهی باز در راستای حقوقبشر، مطالعه، پژوهش و نقد نظامهای سیاسی، کار کرد. قسیماخگر، در طول مدت فعالیتهایش در کشورهای همسایهی افغانستان، مانند ایران و پاکستان، در دوران حاکمیت نخست طالبان و پس از آن تا زمان مرگش زندگی مرفه نداشت و همواره مصروف تحقیق و مطالعه بود و اثرهای گوناگونی علمی و تحقیقی از خود به جا گذاشت.
قسیم اخگر، «قبل از افتادن در بستر مریضی در مصاحبهای با سایت خاوران گفته بود» که بیشترین اثرهای او توسط رژیمهای خلاف باورهای وی از بین برده شده است. به طور نمونه او گفته است که «نوشتهها و آثار او یکبار توسط ماموران امنیتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، یکبار از سوی سپاه پاسداران در ایران و بار سوم در سالهای جنگ میانگروهی مجاهدین، همه نوشتهها، مقالات و پژوهشهای چاپنشدهاش از بین رفتند». باآنهم اثرهاییکه از قسیماخگر در زمان حیات او به چاپ رسیدهاست، قرار زیر است: «موقعیت زن در نگرش توحیدی»، «رسالهای در مورد متدولوژی شناخت قرآنکریم»، «مبانی ادیان و حقوق بشر»، « روش تحلیل سیاسی»، «تندیس خشم، زندگینامهی عبدالخالق هزاره (با نام مستعار آمو)»، «مقدمهای بر تحولات سیاسی دو سدهی اخیر افغانستان»، ستارههای بیدنباله، تاریخچهی جنبش روشنفکری افغانستان».
زندهیاد قسیماخگر در زمان استقرار حزب خلق و پرچم در افغانستان در نقد آنان قلم میزد و پس از آن در کویتهی پاکستان همراه چندتن از افراد دیگر به مبارزههای عدالتخواهانه و تربیت افراد روشنگر و منتقد آگاه پرداخت و از طریق رسانههای چاپی و رسانههای جهانی فعالیتهای روشنگرانهاش را ادامه میداد.
زندهیاد قسیماخگر که نگاه انتقادی به وضعیت در آن زمان داشت، چندین شعری انتقادی او را داوود سرخوش، هنرمند پرآوازهای در تبعید خواندهاست که همان آهنگها تبدیل به سرود انقلاب و تعریف وضعیت افغانستانیها در سراسر جهان شد. به طور نمونه یکی از آن آهنگها که سرودهی قسیم اخگر است، با مطلع «افغانی، افغانی؛ وارث ویرانی» است که داوود سرخوش آن را در زمانی که او و اخگر یکجا در پاکستان به سر میبردند، خواندهاست. داوود سرخوش یکی از نزدیکان آقای اخگر در زمان مهاجرت آنان در پاکستان میگوید که آقای اخگر در روشنگری و ایجاد نگاه انتقادی و انقلابی میان مهاجران در پاکستان نقش بهسزایی داشته است.
او پس از آنکه طالبان سقوط میکند، به کابل برمیگردد و به فعالیتها و تفهیم اندیشههایش بیشتر متمرکز میشود. آقای اخگر پس از برگشت، مدتی در کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان کار کرد و پس از آن بهعنوان مدیرمسوول روزنامهی ۸صبح، موضوعهای حقوقبشری را در آن روزنامه بیشتر دخیل ساخت و شخص خودش به عنوان آگاه سیاسی، تحلیلگر و مدافع حقوقبشر، روزنامهی ۸صبح را به یکی از معتبرترین رسانههای چاپی در افغانستان تبدیل کرد.
اخگر به عنوان یک فعال رسانهای، منتقد سرسخت حکومت پسا طالبان که حامدکرزی سکاندار جمهوریت نوپا به حمایت امریکا بود، نیز بود و با رسانههای بینالمللی مصاحبه میکرد و در تظاهراتها در خیابانها اشتراک و در مجامع عمومی سخنرانی میکرد. او نه تنها مسوولیت خود میدانست که باید مفاد جمهوریت و مردمسالاری به مردم فهمانده شود، بل نظام آن زمان به رهبری حامدکرزی را نیز به ناآگاهی از جمهوریت متهم میکرد.
قسیماخگر نه تنها فرد خودساخته و آگاه از مسایل مهم زندگی بشر و نظامهای موجود سیاسی و... بود، تلاش میکرد آن را به جامعه نیز تفهیم کند. او در دیار غربت چندین دهه و پس از آن با شکست طالبان، بیش از یکدهه در افغانستان قلم زد و سخن گفت و افراد زیادی از جامعهی علمی و تحقیقی افغانستان او را به عنوان «روشنفکر» در افغانستان قبول کردند.
آقای اخگر نه تنها در میدان علم، سیاست و فرهنگ حرفهای جدی برای گفتن داشت/دارد، بل در زندگی خصوصی با افراد نزدیک به او، همچنان قصههای متفاوتی شنیده میشود. خاطراتی که از دوستان نزدیک اخگر در دیار مهاجرت قصه میشود، او را نه تنها دارای رفتار منحصر بهفرد معرفی میکند، بل خوشطبعی و رفتار دوستانهی او را با نزدیکان و رفیقهایش دور از تصور، شاد و بذلهگو معرفی میکند. عزیز رویش در کتاب بگذار نفس بکشم میگوید که «... روزی اخگر با جمعی از همراهان میخواستند جایی بروند و شب در اتاقی با هم یکجا میمانند. فردا صبح که همه از خواب بیدار میشوند میبینند که کفشهای هیچکسی وجود ندارد. قضیه را که دنبال میکنند، میفهمند که آقای اخگر صبح از همه زودتر از خواب بیدار شده و کفشهای همه را بالای بام پرتاب کردهاست...» او که با شوخی و انتقاد این چنینی با رفیقهایش رفتار میکرده، به همراهانش نشان میدهد که وقتشناسی و جدیت چقدر در سفر مهم است.
پیشتر گفتیم که آقای اخگر، جدی و آتشین عمل میکرد، به خصوص در مقابل جریانهایی که در عملکرد آنان عدالت و قانون وجود نداشت. او این راه و رسم را از گذشته و تاریخ افغانستان به خوبی یاد گرفته بود و از آن پیروی میکرد. به طور نمونه، آقای اخگر بهخوبی «خالق هزاره» را خوانده بود و برای معرفی او به دیگران کتابی با عنوان «تندیس خشم، زندگینامهی عبدالخالق هزاره» نوشت. خواندن عبدالخالق هزاره برای هر عدالتخواهی در افغانستان واجب است. او از درک عبدالخالق به آن درایت و روشنگری رسیده بود و بیتعارف مینوشت و جدی نقد میکرد.
جدا از این مورد آقای اخگر، در رفتارهایش به عنوان معلم عمل میکرده، طوریکه نه تنها همهی نزدیکانش از او خاطرهی خوش دارد، بل جامعهی علمی و رسانهای افغانستان را با پیام و دیدگاهاش همراه کرده بود/است. مرگ اخگر ضایعهی بزرگی برای مردم افغانستان، جامعهای رسانهای و منتقدان جدی و سرسخت سیاسی بود/است. با اینوجود نه تنها پر کردن جای اخگر غیرممکن است، بل او باید بهتر و مانند راه و رسم خودش، منتقدانه و سخت خوانده شود، تا بهتر فهمیده و درک و سپس مثل او افرادی تربیه شود. یاد آن کاکهی کابلی و روشنگر بیتعارف گرامی باد!