محل تبلیغات شما

محل تبلیغات شما

چرا «پشتون‌ها» مدرن نمی‌شوند؟ ـ مجله‌ی اورال چرا «پشتون‌ها» مدرن نمی‌شوند؟ ـ مجله‌ی اورال

چرا «پشتون‌ها» مدرن نمی‌شوند؟ ـ مجله‌ی اورال

افغانستان پس از روی‌کار آمدن احمدشاه ابدالی در سال ۱۷۴۷ م. یعنی از ۲۷۴ سال به‌این‌سو توسط حاکمان پشتون اداره می‌شده‌است/می‌شود. تنها در این مدت، دوره‌ی پادشاهی احمدشاه با کشورگشایی همراه‌است؛ اما این کشورگشایی با خون‌ریزی‌ها، مالیات سنگین بر مردم و کشتار جوانان در آن زمان نیز همراه بوده‌است. بر علاوه‌ی آن که از احمدشاه به عنوان پدر تاریخ معاصر دولت‌داری در افغانستان یاد می‌شود، میراث احمدشاه هم‌چنان بر افغانستان، سنت و سیاست‌های نامیمون بود که توسط پسرانش دنبال شد و از همان تاریخ عملاً، پشتون‌ها دچار وسوسه‌ی قدرت و نگاه خفت‌بار و تحقیرآمیز به خود و دیگران شدند. احمدشاه نه تنها بر مردم هندوستان ظلم کرد و منابع بزرگ انسانی و طبیعی مردم هندوستان را به خاک یک‌سان کرد، بل‌که مصارف کمرشکن نظامیان احمدشاه هم‌چنان بر گرده‌ی مردم افغانستان سنگینی می‌کرد و تلفات نیروی نظامی او از مردم عام، جوانان و مردان رشیدی را طعمه‌ی خاک کرد.
پس از مرگ احمدشاه در سال ۱۷۷۲ م. و پایان پادشاهی ۲۵ ساله‌ی او، نه تنها از غرور کشورگشایی بر پسران و وارثان احمدشاه چیزی باقی نماند، بل همه به جان هم افتادند و بیش از زمان پدر، مردم را به بدبختی کشاندند. هرچند تاریخ «دولتی افغانستان» از امیرشیرعلی‌خان (دوره‌ی دوم)، از دودمان بارک‌زایی‌ها و سپس از قبیله‌ی سدوزایی‌ها از امان‌الله‌خان به عنوان افراد متفاوت که نیم‌نگاهی به تغییرات مثبت و هم‌گام با دنیای امروزی داشتند یاد می‌کند؛ اما واقعیت چیزی دیگری‎ست که تا هنوز آن‌هم در قرن ۲۱ هم‌‌چنان مردم افغانستان در رویای زنده کردن سنت‌های ۱۴۰۰ سال قبل‌ زندگی می‌کنند.

تنها دست‌آورد امیرشیرعلی‌خان در آن زمان وارد کردن ماشین چاپ از خارج به افغانستان و راه‌اندازی تبلیغات دولتی توسط ماشین چاپ بود و سپس تمامی هدف‌ها و برنامه‌های دولتی او روی ارتش و مصارف جنگی متمرکز بود. بعد از او نه تنها افغانستان با وضعیت نامناسب سیاسی روبه‌رو شد، بل در بهترین وضعیت دولت‌داری در افغانستان که عبدالرحمان خان سُکان‌دار قدرت بود، ملت را از هم پاشاناند و با قلع‌وقمع مردم به خصوص هزاره‌ها، تاریخ را از بی‌راهه‌ به سیاهی و نامیمونی سوق داد و بانی بدنام‌ترین دولت‌داری در مواجهه با مردم در تاریخ را رقم زد که تا کنون از آن نگاه و عمل‌کرد او یک بخش بزرگ افغانستان در رنج‌اند و درد می‌کشند. از آن گذشته امان‌الله خان با تشخیص نامناسب خود، نه تنها باعث برچیده شدن سلطنت خود از افغانستان شد، بل‌که رویای افغانستان نوین توسط محمودطرزی را هم‌چنان به باد فنا داد. محمود طرزی به عنوان استراتیژیست دولت امانی، نه تنها نگاه قومی به مسایل داشت، بل نگاه او به مسایل کشوری و دنیای مدرن هم از ترکیه‌ی آن زمان فراتر نمی‌رفت. ترکیه‌ی دوره‌ی پادشاهی امان‌الله خان و سکونت محمود طرزی در آن کشور، نه تنها دست‌خوش افراط‌گرایی دینی بود، بل از وضعیت حاکم در افغانستان به خصوص محمود طرزی که دوره‌ی طولانی زندگی خود را در ترکیه‌ی آن زمان گذراند استفاده‌ی لازم کرد. اما محمود طرزی نه تنها موفق نشد، نگاه جاافتاده در ترکیه‌ی آن زمان را با حال و وضعیت مردم افغانستان وفق دهد، بل خودش همانند امان‌الله خان دچار سوءتفاهم از مقوله‌هایی مانند مدرنیسم، پیش‌رفت و مردم‌سالاری شد. هم‌چنان نباید ناگفته گذاشت که محمود طرزی به عنوان طراح نقشه‌ی حکومت امان‌الله‌خان هرگز به مقوله‌های مردم‌سالاری و کار دولت برای مردم باور نداشت و مردم را به چشم «رعیت» و مطیع به دولت می‌دید.

دلیل نخستی که پشتون‌ها هرگز نمی‌توانند مدرن باشند و با مقوله‌های مردم‌سالاری و دموکراسی خو بگیرند، تاریخ سیاسی آنان است که متاسفانه با غرور و برتربینی قومی به آن نگاه می‌کنند. اگر پشتون‌ها بتوانند تاریخ گذشته‌ی خود و افغانستان را به نگاه انتقادی بخوانند، یقیناً که در مورد برداشت‌شان از گذشته و حکام پشتون‌ها که نتوانستند افغانستان را از پرت‌گاه دایمی و تاریخی نجات دهند، تغییر عقیده خواهند داد. از سویی در اختیار داشتن قدرت دولتی توسط پشتون‌ها، مردم عادی پشتون را سربه‌زیر و حاکمان پشتون‌ها را با غرور کاذب مسموم کردند.

حاکمان پشتون‌ها با استفاده از مقوله‌ی «برتری قومی/نژادی»، از توده‌ی پشتون‌ها استفاده کردند و افکار عامه‌ی پشتون‌ها را عملن در رویارویی با دیگر اقوام افغانستان قرار دادند. این وضعیت نه تنها به حال مردم پشتون در قضاوت تاریخ بد و نامیمون است، بل روحیه‌ی تسلیم‌پذیری توده‌ی پشتون‌ها و داشتن غرور کاذب حکام آنان، باعث شد که مردم پشتون به تناسب وضعیت جاری در کشور از همه‌ی موارد جهانی و کشوری عقب بمانند. با این نگاه، نه تنها تاریخ دولتی به نفع پشتون‌ها نیست و عملن آنان را در فریب بزرگ تاریخی زندانی کرده‌اند، بل قرائت موجود از سیاست و نگاه قومی به قدرت در افغانستان آنان را فاقد استعداد تغییر، آن هم مدرن شدن به‌بار آورده‌اند.

مورد بعدی که پشتون‌ها را نمی‌گذارند، مدرن شوند/باشند و به پیش‌رفت برسند، با توجه به نگاه و قرائت آنان از تاریخ سیاسی پشتون‌ها، نگاه سنتی به تاریخ اسلام و ارزش‌های دینی است. چون تاریخ اسلام از زبان حاکمان پشتون‌ها به توده‌ها ابلاغ شده و این حاکمان بدون این‌که دانش کافی در مورد امور دینی داشته‌باشند، بنابر برداشت و سلیقه‌ی شخصی خودشان، برای استقرار پایه‌های قدرت شان، ارزش‌های دینی و سنت‌های اسلامی را به خورد مردم دادند. چنان‌چه ظهور طالبان با حمایت پاکستان و کشورهای عربی در نخست، دقیقن نتیجه‌ی همین نگاه به مسایل دینی و ارزش‌های اسلامی در جامعه‌ی پشتون است.
قشر با سواد پشتون‌ نه تنها کوچک‌ترین نگاه انتقادی به مسایل دینی ندارند، بل بنا به تربیتی که دارند/شده‌اند هرگز به خود اجازه‌ی قرائت انتقادی در مورد دین را هم نمی‌دهند و نگاه انتقادی به مسایل دینی را برابر با کفر و خروج از دین تعبیر می‌کنند. در صورتی‌که وضعیت فعلی که تمام امکانات برای تغییر مهیاست، در زمان پیامبر اسلام و خلفای راشدین وجود نداشت. هم‌چنان دانش‌مندان حال حاضر جهان اسلام نه تنها با وسایل پیش‌رفته‌ی حال حاضر مخالف نیستند، بل بهترین استفاده از وسایل و امکانات موجود را می‌برند. اما طالبان به عنوان نمونه‌ی تاریخی نگاه پشتونی، نه تنها تاکید بر حفظ ظاهر و رفتار دوران گذشته را دارند، بل از وسایل و امکانات پیش‌رفته‌ی دنیای امروزی به صورت دزدی استفاده می‌کنند. جای تاسف این است که کسی آن‌ها را از استفاده‌ی وسایل مدرن منع نمی‌کند؛ اما خودشان در استفاده از این وسایل و امکانات احساس دزدها را دارند.

مورد بعدی این است که رفتار حاکمان پشتون بر جامعه و نگاه ارباب-رعیتی به مردم، اکثر پشتون‌ها را از تعلیم و کسب دانش روز دور نگه‌داشته است. در طول تاریخ سیاسی پشتون‌ها که آغاز آن را از زمان احمدشاه ابدالی حساب کردیم، هیچ حاکم پشتونی تلاش نکرده‌است که در مناطق پشتون‌نشین دست به ایجاد مراکز آموزشی معتبر بزند، چه برسد که برای سراسر افغانستان برنامه‌های آموزشی و ارتقای ظرفیت برای مردم داشته باشد. در طول ۲۰ سال حکومت متزلزل دموکراسی در افغانستان که فرصت فراگیری آموزش و تعلیم در اکثر نقاط افغانستان فراهم بود، اکثر مناطق پشتون‌نشین از داشتن مکتب و آموزش محروم بودند. ضربه‌ی دیگری که از این محرومیت بر پشتون‌ها وارد می‌شود این است که وقتی از آموزش روز دورماندند، گرفتار افراطیت دینی و برداشت‌های تحجرگرایانه‌ی دینی شدند/می‌شوند.

در طول ۲۰ سال حکومت دموکراسی به حمایت امریکا در افغانستان، رییس دولت و مسوولان دولت‌داری هم پشتون بودند، مخالف نظام و قاتل عسکر‌های دولتی هم پشتون بودند. بزرگ‌ترین میزان خشونت با وجود نگاه بسته و منضبط جامعه‌ی پشتون، از جامعه‌ی پشتون بر کودک، زن و مردم گزارش می‌شد و بزرگ‌ترین میزان تخریب، کشتار، انتحار و خفقان نیز از جامعه‌ی پشتون گزارش می‌شد. با این‌وجود پرسشی به وجود می‌آید که با وجود بیش‌ترین مصارف منابع دولتی بر جامعه‌ی پشتون و ایجاد مکتب‌های مدرن و مجهز با وسایل پیش‌رفته‌ی روز، چرا پشتون‌‎ها نتوانستند از منابع دولتی و دارایی عامه به صورت درست استفاده کنند و نگذارند که مکتب‌های تازه‌آباد شده‌ی دولتی در مناطق شان به آتش کشیده نشود؟ این وضعیت تنها یک دلیل می‌تواند داشته باشد؛ این‌که پشتون‌ها از هر لحاظ در تاریکی نگه‌داشته شده‌اند. تا زمانی‌که نگاه پشتون‌ها به مسایل تاریخی، دینی و سیاسی‌شان انتقادی نشوند، نه تنها نمی‌توانند از این وضعیت رهایی یابند، بل هر روز بیش از گذشته در چنگ افراطیت‌های قومی و دینی سقوط می‌کنند. 

مطالب بیشتری در این بخش