

۱۰۰ روز بدبختی؛ اما همچنان ادامه دارد..
از سقوط «جمهوری سهنفره» در افغانستان ۱۰۰ روز میگذر. پس از آن، ۱۰۰ روز تمام مردم افغانستان نتوانستند، درست نفس بکشند و هر روز بیشتر از روز گذشته در تنگناهای گوناگونی قرار میگیرند. همراه با سقوط نظام، تراژیدی میدان هوایی کابل، سقوط نظام بانکی و معاملات تجارتی، از بین رفتن کسبوکار خصوصی و دولتی در کشور، نداشتن برنامهی لازم برای بیرونرفت از بحران، پشتپا زدن جامعهی بینالمللی به مردم افغانستان، خفقان و ترس ناشی از اعتراض، گلوی انسان افغانستانی را همهروزه میفشارد. بدتر از اینها تقریباً در فاصلهی هرچند روز یکبار گزارشهایی مبنی بر فروش کودکان توسط پدر و مادر آنان بابت گرسنگی ناشی از وضعیت بهوجود آمده در گوشهوکنار افغانستان توسط رسانهها پخش میشود.
با توجه به وضعیت پیش آمده، بدی کار ایناست که اگر وضعیت را از هر ناحیهای بررسی کنیم، دردآور مینماید. اگر از ناحیهی سقوط نظام بسنجیم، مردم را در یک پرتگاه ناامیدی میبینیم و اگر در استقرار حکومت طالبان به موشگافی وضعیت بپردازیم، هیچ روزنهی امیدی به چشم نمیخورد. جمهوریتی که افسارگسیخته بود و لگام آن به دست سه نفر نااهل افتاده بود و امارتی که نه تنها هیچ امیدی برای بهبودی در آینده قابل تصور نیست، بل تاریکی آن هر روز بیشتر از پیش گسترده میشود.
پس از خیانت بیشرمانهی اشرفغنی و فرار بزدلانهی آن شیاد دروغگو، مردم به یکباره همهچیز شان را از دست دادند. رویاها، باورها، برنامهها و آرزوهای تمام مردم افغانستان به یکباره نابود شد. چنانچه گفتهشد که تیم غنی بر اساس یک توافق از پیش تعیینشده، نظام را برای استقرار حکومت تکقومی و نهادینه کردن نگاه فاشیستی، در افغانستان به طالبان تسلیم کرد و از آن ناحیه اشرفغنی خودش را برای عدهای از فاشیستهای قومی چهرهی برجستهی قومی نشان داد، هیچ ارزشی از مردمسالاری در کشور باقی نماند. نه تنها ارزش مردم سالاری و نظام دموکراسی در افغانستان زیر سوال رفت که آبروی مردمسالاری با این فرار ناگهانی به کلی بدنام شد.
طالبانی که به عنوان گروه تروریستی در جهان شناخته میشد/میشود، بدون اعتماد جامعهی جهانی قدرت را با تبانی قومی به دست گرفتند. این وضعیت ناگهانی نه تنها طالبان را در یک تنگنای تخصص و مشروعیت قرار دادند، بل بیشتر از آن مردم هزینهی آن را میپردازند. هرچند اتهامهایی وجود دارد که تیم غنی با همکاری رییس بانک مرکزی دارایی مردم افغانستان را از بانک مرکزی به بیرون انتقال دادند؛ بدتر از آن، در مقابل آن هیچ تضمینی برای جبران خسارت وجود ندارد. از سویی، نظام بانکی در افغانستان به یکباره روبهسقوط شد و مردم حتا برای پولهای پسانداز شان در بانکها مجبور بودند با تحمل تحقیر و توهین ساعتها در صف بانک، زیر شلاق و توهین افراد طالبان، بیایستند. بنابراین نخستین نتیجهی صد روزه شدن طالبان در افغانستان، سقوط نظام بانکی بوده است که همچنان گزارشهای از سوی کشورهای مختلف مبنی بر تایید فروپاشی نظام بانکی در افغانستان همهروزه به نشر میرسد.
گروهی که به مدت بیستسال تمام دور از شهر و در کوه و بیابان بودند و با سرازیر شدن ناگهانیشان در شهر، پس از دودهه، چشمشان به زن، مدنیت و نمای شهری افتادند، دست از پا خطا کرده، با تمام تاکید از سوی ارگانهای تصمیمگیرندهی امارت، در مقابل زنهای معترض در سطح شهر وحشیگری کردند، آنان را فحش و دشنام دادند و در مورهایی ضربوشتم کردند. امارتی که جز سابقهی وحشت و بربریت نداشت، سخنگوی آن گفت که «نیروهای ما با اعتراضهای مدنی آشنایی ندارند و برای اینکه زنان مورد ضربوشتم قرار نگیرند، نباید در خیابانها برامده اعتراض کنند.» از نگاه حکومتداری و برخورد سیاستهای موجود در جهان این مسخرهترین و سخیفترین توجیه یک نظام در افغانستان بودهاست که ادعا دارد، پس از بیستسال افغانستان به دست خود افغانها اداره میشود. کدام «خود» افغانها؟!
همراه با سختگیری مفرط بر زنان معترض در سطح شهرها، نظام آموزشی پس از نظام بانکی، دومین بخش مهم و حیاتی در کشور بود که توسط طالبان نابود شد. پس از نزدیک به یکماه فقط پسران ودختران دورهی ابتدایی اجازهی ادامهی آموزش در مکتبها را یافتند و در کنار آن، دورهی متوسطه و لیسهی پسرها با یک وقفهی طولانیتر از آن اجازه یافتند که به مکتبها جهت ادامهی درسهای باقیمانده حاضر شوند. اما لنگر آموزش در اصلیترین چرخهی آن از حرکت باز ماند: دختران دورهی متوسطه و لیسه همچنان تا کنون اجازهی حضور به مکتب را نیافتهاند. در کنار این مورد، از 24 اسد 1400 تاکنون دانشگاهها تعطیلاند و صرف برخی از دانشگاههای خصوصی با برخی قانونهای سختگیرانه و دور از باورهای مدنیت دو باره به درسهای شان شروع کردند. از سویی باید گفت که این دانشگاهها همچنان شمار قابلملاحظهی دانشجویان خود را از دست دادند که این دانشجویان یا مجبور شدند که از کشور فرار کنند و یا هم در حال حاضر هزینهی تحصیل در دانشگاههای خصوصی را ندارند.
در تازهترین اقدامهای غیرمدنی طالبان، وزارت امربهمعروف و نهیازمنکر طالبان امر کردهاست که زنان نمیتوانند در تیاترها و کارهای هنری ظاهر شوند. همچنان خانمهاییکه در بخشهای دولتی و یا رسانهها کار میکنند باید با پوشش مخصوص و «اسلامی» سر کار حاضر شوند. زنان که تضمینکنندهی آگهی و روشنی در جامعهاند، کمکم رفته در پستوی فراموشی قرار میگیرند و با توجه به قانون ناموجه امارت که از آن قانون اسلامی یاد میکنند، به نابودی کشانیده میشوند. بدینلحاظ افراطیت دینی و نگاه فاشیستی قومی در افغانستان بیش از هر زمانی مستعد محدود کردن مردم، به خصوص زنان در جامعه است.
دولت قبلی در توجیه ناامنیها میگفت که حملههای هدفمند، ماینهای مقناطیسی در موترها و خودروهای شهروندان، کار طالبان است؛ اما با وجود استقرار طالبان در افغانستان، این مشکل همچنان به قوت خود باقیست. چندین انفجار در خودروهای شهروندان به صورت گذشته صورت گرفتهاست و مانند ادامهی سناریوی قبلی، یک قشر خاص جامعه را مورد حمله قرار دادهاست/میدهد: هزارهها را. تنها در شهر کابل در صد روز گذشته، بیش از 7 مورد انفجار ماین مقناطیسی در خودروهای شهری صورت گرفته است که در هر کدام آن جان چندین نفر را که مربوط گروه قومی هزاره میشود، گرفتهاست و شماری از آنان را زخمی کردهاند.
از نگاه کارگرد سیاسی در این صد روز، طالبان با وجود ادعاهای توخالی و دهنپرکن، جز سر بهزیری به پاکستان هیچچیزی از خود نشان ندادهاند. در حال حاضر، صدراعظم، وزیرخارجه، رییس ستاد ارتش پاکستان بیش از تمامی سرکردههای طالبان، برای امور افغانستان در جهان تلاش میکنند. با این وجود پرسشی به وجود میآید که آیا این مورد از سر دلسوزی پاکستان بر مردم افغانستان را میرساند یا پاکستان از افغانستان، به عنوان سرزمین الحاقیهی آن کشور، میخواهد بار شانههای خودش را از مشکلات این کشور، سبک کند؟ بدون شک جواب مثبت است. چون افغانستانی که زیر نظر پاکستانیها اداره میشود، به هر میزانی که دچار مشکلات اجتماعی شود، به همان میزان دامن پاکستان، نزدیکترین همسایهی خود را نیز خواهد گرفت. پاکستان قدرت اصلی در افغانستان را به دست دارد. این ادعا از گزارشهای تصویری رسانهها از آخرین سفر سرپرست وزیر خارجهی امارت در پاکستان به خوبی قابل تایید است که او نه به عنوان نمایندهی رسمی یک نظام از یک کشور به یک کشور دیگر به سفر رفته است، بل به خوبی واضح است که مانند یک برده و یا یک سرباز برای گزارشدهی به ارباب شان رفته است.
طالبانی که جلو سردمداران پاکستان سر خم میروند و تا کنون در هیچ مسالهای بیرون از کشور به طور رسمی دعوت نشدهاند، دو دلیل عمده و بزرگ دارد: نخست، طالبان مشروعیت سیاسی در جهان ندارند و نمیتوانند به عنوان یک نظام مستقل در جهان، با کشورهای دیگر وارد معامله و مذاکره شوند. دوم، این است که طالبان جسارت معامله و توانایی سیاست و دیپلماسی در جهان را ندارند تا از خود شایستگی نشان دهند و بدون سربهزیری به پاکستان با جهان وارد معامله شوند. همچنان باید اضافه کرد که طالبان دستنشاندهی پاکستان است و از اینرو نمیتوانند بدون خواست ارباب شان کاری انجام دهند.
با توجه به گفتههای بالا هیچ امیدی برای بهبودی افغانستان با ادامهی تسلط طالبان در افغانستان وجود ندارد. قیمتها سیر سعودی پیدا کرده، نظام بانکی به صورت کامل رو به نابودی است. نظام آموزشی کشور فلج شده است، زنان که نیم از پیکر فعال و تضمینکنندهی روشنایی و زندگی انسانی در جامعهاند، از آموزش و حق اشتراک در فعالیتهای اجتماعی و هنری محروم شدهاند، امنیت مردم همچنان نگرانکننده است و سربهزیری طالبان به پاکستان همهروزه برجستهتر میشود و... با اینوجود هیچ امیدی وجود ندارد و تاریکی و بدبختی همچنان روزبهروز بیشتر میشود.