محل تبلیغات شما

محل تبلیغات شما

اعتماد اجتماعی در افغانستان اعتماد اجتماعی در افغانستان

اعتماد اجتماعی در افغانستان

اعتماد اجتماعی  عبارت است از تمایل فرد، به قبول ریسک در یک موقعیت اجتماعی که این تمایل، مبتنی بر حس اطمینان به این امر است که دیگران به‌گونه‌ای مورد انتظار عمل می‌کنند و شیوه‌ای حمایت‌کننده را در پیش می‌گیرند. به‌عبارت‌دیگر، اعتماد اجتماعی، انتظاری است که در یک اجتماع منظّم، صادق و دارای رفتار تعاونی و حمایت‌گرانه، خود را نشان می‌دهد. بنابراین، به هر میزانی که اعتماد اجتماعی در یک جامعه افزایش یابد، به همان میزان روابط اجتماعی نیز در آن جامعه، بهبود می‌یابد؛ لذا وقتی‌که فردی به فرد دیگر اعتماد می‌کند، بالنسبه مطمئن است که فرد مقابل به‌گونه‌ای رفتار خواهد کرد که نتایج مطلوب حاصل خواهد شد.

بنابراین، اعتماد اجتماعی به معنای باور به عملی است که از دیگران انتظار می‌رود. مبنای این احتمال آن است که دیگران کارهای به خصوصی را انجام می‌دهند یا از انجام کارهای خاصی پرهیز می‌کنند که در هر دو صورت بر رفاه دیگران یا بر رفاه یک جمع تأثیر می‌گذارد. به‌عبارت‌دیگر، اعتماد اجتماعی به معنای این باور است که دیگران با اقدام یا خودداری از اقدام خود، به رفاه «من» یا «ما» کمک و از آسیب‌زدن به «من» یا «ما» پرهیز می‌کنند. درهرحال، بی‌اعتمادی در یک جامعه، موجب عدم هم‌کاری و اعتماد باعث هم‌گرایی می‌گردد.

در افغانستان، اعتماد اجتماعی هم در سطح کلان (بین مردم و حکومت) و هم در سطح متوسط (گروه‌ها و اقوام)، بیش از اندازه پایین است، به‌گونه‌ای که می‌توان گفت در این دو سطح، هیچ اعتمادی وجود ندارد؛ زیرا در سطح کلان از یک‌سو، ظلم، استبداد و انحصار حاکمیت‌های استبدادی باعث گردیده است که این باور در ذهن مردم شکل بگیرد که اقدامات حکومت همیشه به آن‌ها، آسیب می‌زند. از سوی دیگر، فساد اداریِ گسترده موجب بی‌اعتمادی مردم به نظام اداری و سیاسی کشور گردیده است. به‌گونه‌ای که مردم برای حل منازعات اجتماعی و حتّی دعاوی حقوقی خود، به مقامات مسئول حکومتی مراجعه نمی‌کنند، و این منازعات به‌طورمعمول به‌وسیله‌ی موسفیدان قوم، حل‌وفصل می‌گردد.

مطالعات انجام‌شده و تجارب نهادهای بین‌المللی نشان داده است که بین فساد اداری و اعتماد اجتماعی رابطه‌ای معناداری وجود دارد. به این معنا که هرقدر میزان فساد اداری در یک کشور پایین‌تر باشد، اعتماد اجتماعی در آن کشور بیش‌تر است و به هر میزانی که فساد اداری بیش‌تر باشد به همان میزان اعتماد اجتماعی کم‌تر خواهد بود. یعنی بین فساد اداری و اعتماد اجتماعی رابطه‌ی هم‌بستگی معکوس وجود دارد که افزایش هر یک از آن‌ها باعث کاهش دیگری و کاهش آن، موجب افزایش دیگری می‌شود.

در افغانستان، اعتماد اجتماعی در سطح متوسط (بین اقوام) نیز بسیار پایین است؛ زیرا از یک‌سو، استبداد، انحصار، برتری‌طلبی و خودبزرگ‌بینیِ برخی از اقوام، هرگونه روابط اجتماعی سالم و برابر را در بین اقوام ساکن در افغانستان خدشه‌دار ساخته و زمینه‌ای را برای شکل‌گیری اعتماد اجتماعی، باقی نگذاشته است. از سوی دیگر، ساختار جمعیتی افغانستان به‌گونه‌ای است که هر یک از اقوام در منطقه‌ی جدا از اقوامی دیگر سکونت دارد؛ لذا روابط اجتماعیِ چندانی باهم نداشته‌اند تا بر اساس آن، اعتماد اجتماعی شکل بگیرد، حتّی در شهرها نیز افراد یک قوم از درآمیختن با اقوامی دیگر، خودداری می‌کنند و هر قوم، منطقه‌ی خاصی از شهر را برای سکونت خود انتخاب نموده‌اند.

منبع:
1. دای‌فولادی (1377)؛ افغانستان: قلمرو استبداد؛ [بی‌جا] : نشر فدراسیون آزاد ملّی، چاپ اول.
2. رحمانی یزدری، علی‌جان (1388)؛ افغانستان و مشکلات اجتماعی؛ عوامل و راه‌کارها؛ قم: انتشارات میراث ماندگار، چاپ اول.
3. رحمانی یزدری، علی جان (1388)؛ علل عقب‌ماندگی افغانستان و راه‌های بیرون‌رفت؛ قم: انتشارات میراث ماندگار، چاپ اول.
4. واعظی، حمزه (1381)؛ افغانستان و سازه‌های ناقص هویت ملّی؛ تهران: محمدابراهیم شریعتی افغانستانی، چاپ اول.

مطالب بیشتری در این بخش