

فقدان هویت ملّی در افغانستان (قسمت اول)
هویت ملّی فراگیرترین، بالاترین و مشروعترین سطح هویت است. هویت ملّی دایرمدار واحد مستقل سیاسیای به نام کشور است، بر این اساس، همهی افرادی که دارای تابعیت کشوری باشند، هویت ملّی مربوط به آن کشور را دارا هستند. هویت ملّی را در گذشته منش ملّی، سجیهی ملّی یا کاراکتر ملّی میگفتند. اصطلاح هویت ملّی در دهههای اخیر جایگزین عبارت منش ملّی و امثال آن گردید و بهسرعت عمومیت یافت.
هویت ملی دارای مؤلفههای اجتماعی، تاریخی، سیاسی، فرهنگی، دینی و زبانی است. در افغانستان، هنوز هویت ملّی به معنای واقعیِ آن، شکل نگرفته است و این امر را میتوان یکی از مهمترین موانع توسعهی اجتماعی در این کشور، بهشمار آورد. بررسی عناصر و مؤلّفههای هویت ملّی در افغانستان، این ادّعا (عدم شکلگیری هویت ملّی) را بهروشنی اثبات خواهد کرد.
1. بُعد اجتماعی هویت ملی
در افغانستان، بهدلیل انحصارطلبیِ پشتونها و ستمهایی که این قوم بر سایر اقوام افغانستان روا داشته است، هیچگاه در این کشور، روابط اجتماعیِ دوستانه و صمیمانه بین اقوام وجود نداشته است؛ بلکه بیگانگی اجتماعی، تعارض و تنش در روابط اجتماعیِ اقوام، حاکم بوده که گاهی تا سر حد جنگهای خونین قومی و داخلی پیش رفته است. جنگهای وحشتناک داخلی، پس از پیروزی مجاهدین در دههی هفتاد شمسی، نمود آشکاری از نهفتگیِ پرخاشگریها و ناسازگاریهای قومی میان گروههای قومیِ افغانستان بوده است.
در این دوران سیاه و تاریک، گروهها و احزاب قومی علیه یکدیگر تا سرحد تشنهبودن به خون همدیگر بسیج شده بودند، گرچه در ایجاد جنگهای خونین و بیرحمانهی گروهها در این دوران، خصلت و سیاست بازیگران و رهبران احزاب نقش محوری داشت؛ امّا برانگیختگیِ احساسات و دشمنیهای خونآشامانهی گروهها و منسوبین قومیِ احزاب، ریشه در ناشکیباییها و ناخویشتنداریهای تاریخی و فرهنگی اقوام مختلف نسبت به همدیگر داشته و دارد.
نگاهی کوتاه به نقشهی قومی یا پراکندگی جغرافیایی اقوام مختلف باشندهی افغانستان، نشان میدهد که اقوام مختلف افغانستان همانند موزائیکهایی کف یک سالن، البته با رنگهای مختلف و اندازههای متفاوت، در داخل مرزهای این کشور قرار گرفته و رنگینکمان اقوام را تشکیل دادهاند. حتّی در شهرهای افغانستان که اختلاط و ارتباطات اجتماعی اقوام بیشتر است، این حالت موزاییکی حفظ شده و فاصلهی جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگی نمایان است. این پراکندگی و جداافتادگیِ اقوام، حاکی از این واقعیت است که هنوز روابط اجتماعی، انسجام اجتماعی و اعتماد اجتماعی، در بین اقوام مختلف این کشور، وجود عملی ندارد.
2. بُعد تاریخی هویت ملی
تاریخ و تجربه مشترک، میتواند عامل نیرومند همبستگی ملّی و اجتماعی باشد. بهعنوان نمونه میتوان از ژاپن و ایالاتمتحده یاد کرد که از کشورهایی با همبستگی ملّی نیرومند بهحساب میآیند. هرچند ژاپن از نظر قومی یکدستترین ملل جهان و آمریکا از نظر قومی ناهمگونترین کشورها است؛ امّا تاریخ و تجربهای مشترک باعث شده است که افراد این ملّتها عواطف وطنپرستانهی نیرومندی را احساس و بیان کنند.
در کشور چندقومیِ افغانستان، علیرغم پیوستگیهای کلان تاریخی، این عنصر در فرایند پرورش محیط انسانی ـ جغرافیایی خود نتوانسته است منبع مطمئن همسویهگری، انسجام و آفرینش روح سازنده و پویای ملّی در میان ساکنان افغانستان باشد. جداافتادگی و بیگانگیِ روح و رفتار ملّی که اکنون در این سرزمین گسترده شده است، ناشی از فقدان درک روشن و اعتماد لازم، از علایق و نمادهای برجسته و پیوستهگر مشترکات تاریخی است.
عدم احساس تعلّق به پدیدههای سیاسی ـ اجتماعیِ اتفاق افتاده در تاریخ افغانستان، نوعی پریشانرفتاری و بیگانهاندیشیِ ملّی را در میان اقوام و طوایف مختلف و متفاوت این کشور، نسبت به پیشینهی تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ایجاد کرده است. تعمیم و تحمیل این ذهنیت، بستر زندگی و روابط اجتماعیِ ساکنان این کشور را بهطور غیرقابل توجیهی دچار خلأ و خاستگاههای متفاوت الهامگیری و جدااندیشی ساخته است. در یککلام، تاریخ روابط اجتماعی و رفتارهای سیاسی بهویژه در دو قرن اخیر، تجربهها و آموختههای ناخوشایندی را به نمایش گذاشته است که برای مردم افغانستان بهخصوص اقوام تحت ستم غیرپشتون، یادآوریِ آنها نهتنها انسجامبخش نیست؛ بلکه عقدههای فروخوردهی آنها را بارور میسازد و تنشها را افزایش میدهد.
تاریخ کشور از سوی حکومت بهطور رسمی ساخته و بازنویسی شد و این تاریخ معوج و ناقص برای تدریس داخل نصاب تعلیمی هم شد و با اعمال تحریم بر آزادی بیان، نقد و منع ورود کتاب به کشور، به خورد عموم مردم داده شد.
این تاریخ جعلی، طوری طراحی شده بود تا نشان دهد که «افغانستان» بهعنوان یک کشور مستقل حتی قبل از میلاد مسیح وجود داشت، و تأسیس افغانستان و انکشافهای بعدی در این سرزمین تنها توسط یک قوم یعنی پشتونها صورت گرفته است، به اینصورت سهم دیگر اقوامِ این سرزمین در تاریخ، فرهنگ و تمدن این خطّه نادیده گرفته شد. آزادی بیان و نشر، حتی گردش کتاب بهطور رسمی مورد سانسور قرار گرفت و اقوام دیگر حق نداشتند، تاریخ کشور را چنانکه میخواستند (بر وفق واقعیت) مطالعه یا تدریس کنند.
منابع:
1. گودرزی، حسین (1385)؛ مفاهیم بنیادین در مطالعات قومی؛ تهران: انتشارات تمدّن ایرانی.
2. مرادی، صاحبنظر (1390)؛ افغانستان جغرافیای بحران؛ کابل: نشر سعید، چاپ اول.
3. واعظی، حمزه (1381)؛ افغانستان و سازههای ناقص هویت ملّی؛ تهران: محمدابراهیم شریعتی افغانستانی، چاپ اول.