

فرق بین استراتیژی طالبان و حکومت امیر عبدالرحمن در قبال هزارهها
فرد کوچی در درگیری با نیروهای حکومت قبلی کشته شده است. حالا مردم هزاره در قریه قوریه باید ۱۱میلیون و ۵۰۰ هزار کلدار خونبها بدهند.
به گفته منابع محلی در ولایت غزنی کوچیها به حمایت طالبان مستقر در ولسوالی ناور از ساکنان محل به خاطر کشته شدن یک فرد «مسلح» شان ۱۱میلیون و ۵۰۰ هزار کلدار خونبها طلب کردهاند.
به گفته ساکنان ولسوالی ناور روستای «قوریه»ی این محل طالبان به آنان مهلت داده است تا روزجمعه (۳۰میزان) این پول را آماده کنند و در غیر این صورت مبلغ تعیین شده به پنج میلیون و ۶۰۰ هزار میرسد.
ساکنان این روستا میگویند اهالی منطقه موظف شدهاند تا مبلغ تعیینشده را به ازای «ادعا کشته شدن یک کوچی» در منطقهی شان پرداخت کنند.
کوچیها مدعی شدند فرد مقتول در سال ۱۳۸۳ در اثر درگیری با نیروهای حکومت پیشین در قوریه به قتل رسیده است.
پس از به قدرت رسیدن دوباره طالبان که بلافاصله آغاز به کوچ اجباری مردم هزاره در مناطق مختلف کردند. در عین حال اکثر کوچیها به دنبال تصفیه حسابهای قبلی شان با مردمان دهنشین هستند و از جنگجویان طالب همواره در حل و فصلهای حقوقی به عنوان وسیله رعب و ترس و زور استفاده میکنند و همچنین آغاز حملات انتحاری بر مساجد شیعیان که تا کنون صدها نفر را کشته و زخمی ساختهاند. هرگاه تمام این موارد را کنار هم بگذاریم و با دوره حکومت عبدالرحمن مقایسه کنیم تفاوت چندانی بین استراتیژی و عملکرد این دو حاکمیت در قبال هزارهها به نظر نمیرسد. چنانچه در کتاب سراجالتواریخ فضای دوره حکومت امیر عبدالرحمن خان به خوبی قابل لمس است. در قسمتهای از این کتاب چنین آمده است: "عبدالرحمن خان 12000 خانوار درانی و 4000 خانوار غلجايی را به ارزگان کوچ داد و زمينهايی را که قبلاً ملک هزارهها بود به آنها بخشيد. بطوريکه در منطقه ارزگان که تا آن وقت قلب هزارهجات بود و مرکز آن محسوب ميشد، فقط يک اقليت هزاره محروم از ملک و زمين باقی ماند و بس… ملک ارزگان و قلندر و بوباش و میانشین و پشئه و شیرداغ و زاولی سلطان احمد و اجرستان و تمزان و گیزاب را تا متصل جرغی و مالستان و هزاره دای زنگی و تمام چنانچه بیاید به مهاجرین و ناقل افغان داد، فقط ... از آن سوی ایشک آقاسی دوست محمد خان، خادم شهزاده آزاده سردار حبیبالله خان وارد «گیزاب» شده بر طبق حاکم دست خطی حضرت والا دادن ملک.. چوره» را به اولادهء دارونکه کرده، چون زمستان بود، هفده در بند قلعه را از هزاره پرداخته، مردم «اچک زایی» و «بارکزایی» را داده، در بهار مردم هزاره را چنانچه بیاید از ملک بیرون کشید… در این زمان عبدالرحمان با قبایل محمد زای و احمدزای به توافق رسید که علیه هزارهها بجنگند: سرهای شان از من و اموال و اطفال شان از شما. سپس جنگ بزرگی بین هزارهها و پشتون ها (افغان ها) شروع شد، که در نهایت پشتونها پیروز شدند و بهسود، دایزنگی، دایکندی، شهرستان و دیگر جاها را به تصرف خود در آوردند؛ کلیهء هزارههای این مناطق یا کشته شدند و یا سرزمین خود را ترک کردند… امیرعبدالرحمن، هر منطقهای را که به زور لشکر از هزارهها گرفتند، تحویل پشتونها کرد و مردم بومی را به زور از خانهها و سرزمینشان در حالیکه مردان و سرپرستان خود را از دست داده بودند، بیرون نمودند. آنان با یأس و نا امیدی به سوی مرز شمالی که در اختیار روسها بود، فرار کردند. امیر 12 هزار خانوار درانی و چهار هزار غلجایی را بر املاک هزارهها در ارزگان جایگزین ساخت. حضرت والا، ایشک دوست محمد خان را امر کرد که اراضی و عقار چوره را که مفتوحالعنوه میباشد، از رعیتی و ضبطی را به ایشان بدهد... و از صدور این حکم تمامت مردم...از کوچی و زمین دار، خواهان ملک و زمین شده و شروع به ملک گرفتن هزاره کردند... آخرالامر املاک مردم هزاره به مردم مهاجر و ناقل افغان داده شده و همهای این وجوه داخل دفتر خیال ماند و مردم هزاره فرار ایران و هندوستان و ماوراءالنهر شدند… و هم در این هنگام، از عریضهء محمد نبی خان مالستانی حالی رأی والا شد که دوست محمد خان برخلاف امر و فرمان حضرت والا که مأمور است املاک خالصه و ضبطی و بی مالک را به مردم مهاجر بدهد، او رعایایی را که مشغول زراعت و دادن مالیات خود اند از ملک کشیده و به مهاجرین میدهد و املاک بیصاحب و خالصه و ضبطی را دخل نمیکند؛ در این صورت هم رعیت گم میشود و هم نقصان بیتالمال میگردد. چنانچه دو هزار خانوار مردم چوره، و نوری را کوچانیده، حال میخواهد که هفتصد خانوار مردم چارشینه را کوچ داده، [ملک شان را] به صد خانه مردم اچکزایی بدهد و هزار خانهء گیزاب و دوصد خانه مردم خلج را نیز کوچ میدهد…و از آن سوی، دوست محمد خان، رخصت مراجعت یافته، اراضی چوره و قرای« چلپیم و «خلیل وکلی» و «بلاق» و «برج بلاق» و خالصه و ضبطی خلج و قول خار و نوری و «خوجه خضر» و « محمد خوجه» و «سید مومی» و قریهء قزلباش و املاک طایفهء جمالی و زرغانی و بیری و بیرمنی تو، و کمسان را به مردم مهاجر داد و مهاجرین، دست ستم به اهل و عیال و مال و منازل مردم هزاره که راضی و عقار ایشان هنوز از حاضر نیامدن ناقلین و مهاجرین افغان، داده نشد بود، از جور و تعدی مردم مهاجر، هجرت اختیار کرده، روی فرار به جانب قندهار و دیگر دیار نهادند، چنانچه مردم «ناوه» ارزگان همه منتشر شده، زمین ایشان تمام خاره و بی زراعت ماند. و حضرت والا از کماهی حال آگاه شده، سبب فرار شدن هزارگان را از سلطان محمد خان حاکم پرسید و نیز رقم فرمود که: همهء اراضی را برای دولت زراعت کند و در صورت عدم زراعت اراضی لامالک، جواب کسری ان را خواهید داد و هم نبشته کرد که هر شب ده ودوازده خانوار، مردم رعیتی ارزگان فرار کرد، شما وجوه باقیات ذمهگی ایشان را حصول نمیکنید. و او در روز 27 رمضان سنه 1316، حقیقت حال را در پاسخ این فرمان معروض پایهء سریر داشت که نفس ارزگان بدون زراعت نمیماند، بعضی را برای دولت و برخی را مردم مهاجر زراعت کرده و میکنند و در دیگر او دیه و کلاتهها، دوست محمد خان پنچ خان مهاجر را در انتها و پنچ خان را در ابتدای ناوه مسکن داده و ایشان دست تطاول و یغما به مال و منال و اطفال هزاره گشاده، انواع جور و ستم از قوه به فعل میآورند…در 19شئوال1311ه ق امیرعبدالرحمان دستورداد که تمام مرغزارهای هزارهجات باید در اختیار دولت قرار بگیرند وهزارهها حق استقاده از آنها را ندارند پس از صدور این حکم، حکام دولتی مرغزارهای هزاره را به افغانهای کوچی واگذار کردند، مالداری مردم هزاره رو به تنزل نهاد و باعث قلت لحوم و دسوم گردید….عشایر احمد زای از هنگام گشایش نواحی شرقی مرکز افغانستان یعنی هزارهجات در پایان قرن گذشته، این منطقه را به صورت چراگاه تابستانی خود مورد استفاده قرار داده و در آن منطقه به فعالیت پرداختند… آقای رابرت کنفلد دراین رابطه چنین نوشته کرده است: ((یکی از پیامدهای مهمی که این (جنگهای عبدالرحمن خان) با هزاره ها درسالهای (1891) به بار آورد باز شدن راه کوچیها به هزارجات بود، کوچیها درتابستانها برای چراندن رمههایشان به این مناطق میآمدند فروش فرآوردههای باد کرده یی بازار هند و قرض سرسود برای هزاره ازسوئی بازار اقتصادی این مردم را ضعیف ساخته وازطرف دیگر تدریجاً مالکیت بسیاری از زمینهای خویش را از دست دادند. هزارهها در نتیجه این قرضهای سرسود، دار و ندار خود را از دست داده بودند، جبرا به شهرها به ویژه غزنی، کابل و مزارشریف مهاجرت کردند تا در آنجاها به عنوان کارگر روزمزد در زمستانها کار کرده، دربهار برای کشاورزی دوباره به سرزمینهای شان برگردند…. کوچیها افغان به تدریج، اراضی کشت شده هزارهها را به منطقه چراگاههای برای گله خویش تبدیل کردند و همچنان علفچرها و چراگاههای دایزنگی، بهسود، دایکندی، ناهور، مالستان، جاغوری را برای خود تخصیص دادند و هزاره را مجبور ساختند تا زندگی مشقت بار و سخت را تعقیب نماید ….این همه ظلمها سبب شد تا امور زراعتی و کشت در هزارهجات سقوط کند. هزارههای رعیت نه قدرت کشت و کار زراعتی را داشتند و نه توان گلهداری را، آنها همیشه متحمل ضرر و شکست میشدند زراعت و مالداری با بحران شدیدی مواجه شد…. در17 ذی حجه1311 ق امر شد که املاک علاقهجات ورث، سرخجوی و غیره را مساحت کرده در قید جریب آرند و از جمله املاک میران و کسانی که در محاربات به درک اسفل رفتهاند اکثر ایشان سید، زوار، کربلایی و میر و میر زاده بوده... یا دستگیر شدهاند، تمامت خالصه دولت دانسته داخل دفتر ضبطی کنند و کسانی را که لا وارث باشند نیز ضبط خالصه کنند...و از صدور این حکم، اکثر املاک هزارهی سید و زوار و کربلایی و میر و میرزاده بودند ضبط دیوان سلطنت گشت. املاک به مهاجرین و ناقلین افغان داده شده اند. هم در این آوان جمعی شرفیاب حضور انور شده، خواهش زمین «چوره» هزاره را کرده و حضرت والا ایشک دوست محمد خان را امر کرد که اراضی و عقار چوره را که مفتوح العنوه میباشد، از رعیتی و ضبطی را به ایشان بدهد. و از صدور این حکم تمامت مردم از کوچی و زمیندار، خواهان ملک و زمین شده و شروع به ملک گرفتن هزاره کردند. آخر الامر املاک مردم هزاره به مردم مهاجر و ناقل افغان داده شده و همهای این وجوه داخل دفتر خیال ماند و مردم هزاره فرار ایران و هندوستان و ماوراءالنهر شدند. و هم در این ایام از عریضهء رعایای هزارهء سکنهء لعل دایزنگی، حالی رای والا شد [که] مردم کوچی افغان قندهار، به سرکردگی سیف آخند زاده و حاجی عبدالستار سه ساله است که وارد سرجنگل شده، چراگاه، بیده جات و زراعت ایشان را تمام تلف و علف دواب و مواشی خود کرده، پسران و دختران ایشان را به سرقت با خود میبرند و چون رفته دختر و پسر خود را دستیاب کرده، میخواهیم، نداده ادعای خرید و نکاح میکنند و قباله و نکاح نامه هم ظاهر نمینمایند. و حضرت والا در روز 5 جمادی الثانی سنه 1315 فرمان کرد که نزد حاکم و دفتری آنجا شده، عرض حال خود را نمایند تا ایشان پس از ثبوت معروض داشته، مراسم بازخواست به تقدیم رسید. دیگر آنکه هیچ قاعده و قانون نگذاشت از برای اخذ محصول اراضی حکم میشد که ده خروار گندم فلان طائفه باید بدهند مثلا مأمورین فرستاده بظلم تمام از آن میگرفتند. مأمورین در هرجا که میرفتند گوسفند و مرغ با لوازماتش از مردم جبرا میگرفتند و جیبهای خودشان را هم پر میکردند. پس از تسلط حاکميت عبدالرحمن در کشور، چراگاهها و اراضی مردم هزاره و بسياري از اقوام محكوم به عنوان هزينههاي جنگ و پاداش همکاری با دولت رسما برای افغانهای کوچی داده شد. «فقط از 1892م به بعد که امير عبدالرحمن خان هزاره جات را فتح کرد و آن را زير تسلط مستقيم خود قرار داد، ما در هنگام تابستان کوچ نشينان را به تعداد زياد در اين بخشهای مرکزی کشور میيابيم. رويداد بعد از فتح به اين صورت بود که چراگاههای هزارهجات بين قبايل مختلف کوچنشين به عنوان پاداش همکاری آنها در اين فتح و برای کسب اطمينان از عدم قدرت گرفتن مجدد هزارهها، تقسيم شد. امير عبدالرحمن خان به شعب مختلف قبيلهای برای چراگاههای جديدشان تأييديه رسمی (فرمان) داد. پس از قتل عام هزارهها توسط وی، بخشهاي از سرزمين هزارهجات که غنیترين زمينهای کشاورزی محسوب ميشد، از چنگ هزارهها خارج و به پشتونها واگذار گرديد. سرزمين دايه، دای چوپان، و ديگر مناطق ارزگان از هزارهها گرفته شد. در ولايت پروان نيز زمينهای مرغوب از چنگ هزارهها گرفته شده «دره دوشی، و دره وادو و دره اشرف و ساير نقاط موطن و مسکن هزاره شيخ علی از وجود ايشان تهی گرديد و حضرت والا فرمان داد که از مردم افاغنه سکنه غوری و بغلان در مواضع مذکوره جای دهند."