

سراج التواریخ تذکره مردم افغانستان است
سراج التواریخ تذکره مردم افغانستان است
(متن سخنرانی استاد عزیزالله شفق، سخنور و دانشمند نامدار کشور در مراسم افتتاحیه مرکز فرهنگی کاتب)
اشاره: مجله اورال، در آستانه هشتادوپنجمین سالیاد درگذشت علامه فیض محمد کاتب هزاره، موفق شد که «ویژهنامه فیض محمد کاتب» را منتشر نماید. بدون شک، تاریخ معاصر افغانستان مدیون زحمات و تلاشهای بیبدیل علامه کاتب است. شناخت افغانستان بدون مراجعه به آثار کاتب، بسی دشوار و حتا ناممکن است. افغانستانی که تاریخاش در حول فرد میچرخید و با آنکه تلاش برای فردی سازی تاریخ جریان دارد اما کاتب آن را از دایرهی فرد بیرون ساخت و توانست که تاریخ را در این سرزمین «مردمی» بسازد. اما کاتب و آثار کاتب، تا هنوز در میان ما ناشناخته مانده است. «ویژهنامه کاتب» کوشیده است که به زعم خود معرف شخصیت، خط فکری و آثار علامه کاتب باشد. اداره مجله اورال بادرک اهمیت این مسئله و رسالت آگهی رسانی خویش، مطالب این ویژهنامه را بهصورت آنلاین باز نشر میکند و در خدمت خوانندگان عزیز قرار میدهد.
(اداره مجله اورال)
فيض محمد كاتب در شرايطي چشم به جهان گشود كه تاريكي و ظلمتِ وحشتناك در فضای افغانستان سایه افگنده بود. فكر تحصيل و بدست آوردن مدارج عاليه آن و به فعالیت وا داشتن استعدادها، نه تنها زمينهای نداشت بلکهمردم به این فکر بودند كه چگونه زنده بمانند. ولي در همین شرایط، فيض محمد كاتب مانند پروانه در گرد شمع دانش میچرخد و از محضر دانشمندان شيعه و سني علم میآموزد. اگر ما به عصبيتهاي خشك و تاريكي كه در افغانستان حاكم بوده، برگردیم، انجام چنين كاري بسيار دشوار به نظر ميرسد. وي از محضر دانشمندان شيعه و سني استفاده كرد و براي پخته ساختن دانش و مقام علمي خویش به جاهاي ديگر نیز مسافرت نمود، تا بتواند خود را جهت خدمت به مردمش با صلاحيت هاي ذهني و علمي آماده بسازد، چون مسئله كار و خدمت به مردم ظرفيت ميطلبد.
آدم قبل از آن كه مدعي كاري باشد بايد خود را از نگاه تواناییِ دانایی در جایی برساند. فيض محمد كاتب، از نگاه علمي خود را پخته كرد و از نظر سياسي نیز خود را رساند. از نظر ادبي خود را رشاد داد و مبدل به شاعري گرانمايه، نويسنده چيره دست و عالم بزرگوار شد كه فقه مي دانست نه همانند ملا و مولوي؛ بلكه فقه اسلامي را ميدانست، فقه شيعه و سني را ميدانست. او به نقطههاي مشترك فقهي پی میبرد و نقاط اختلاف را نیز ارزيابي کرده ميتوانست. اصول را در حد عالي آن ميدانست و در زمان خود يك حكيم و فيلسوف مقتدر بود. وقتي كسي به نظريات وي بر ميخورد ميبيند كه او یک شخصيت توانا است. نقش او در سياست برجسته و قوي است در اخلاق نیز معلم است. در رياضيات دست بالایی دارد و در زمان خود شخصيت نمونه و ممتاز است. او اگر نمونه و ممتاز نبود، كارهاي ممتاز و نمونه نیز انجام داده نميتوانست. كارهاي بزرگ و نمونه از صلاحيتهاي برجسته ميسر ميشود. صلاحيتهاي ضعيف، بانيِ كارهاي بزرگ بوده نميتواند.
چنانچه ميدانيد فيض محمد كاتب صدوپنجاه سال قبل، لسان فارسي را بلد بود و زبان پشتو را به خوبی میدانست تا در مقابل ملت خود دچار مشكل نگردد؛ چون گاهي زبان نفهمي مشكل خلق ميكند. او لسان عربي را ميدانست، به لسان اردو خیلی روان صحبت ميکردو زبان انگليسي نیز بلد بود. فیض محمد کاتب، كارنامههاي علمي بزرگي انجام داده است. مقالات علمي فراوان دارد. كتابهاي علمي فراوان نوشته است كه من در صدد طرح اين مسائل نيستم. اما آنچه که فيض محمد كاتب را در افغانستان برجسته ميسازد تا نامي از افغانستان و مردم اين سرزمين گرفته شود، اسم فيض محمد كاتب در ذهن ها خطور ميکند،كتاب سراج التواريخ است. سراج التواريخ در پنچ جلد نوشته شده است. از زمان احمدشاه دراني تا پايان حكومت امير حبيب الله در جلد چهارم تمام ميشود و يك بخشي از جلد پنجم مربوط به حكومت امان الله خان كه متاسفانه بعد از اينكه در آرشيف ملي ديده شده و دست آقاي غرقه و جاهاي ديگر ديده شده است فعلا نا پديد است. من اميدورام كسانيكه اين اثر گرانسنگ را در اختيار دارند، بگذارند تا همه ي مردم از آن استفاده كنند چون همچو آثاري جزئی از ثروت هاي معنوي و فرهنگي ملي مردم افغانستان است و متعلق به همۀ مردم است. بايد همۀ مردم از آن استفاده كند و بايد ثروت مردم به مردم برگردانده شود و در اختيار مردم قرار گیرد.
ملا، هر اثرش در جاي خودش بي نظير و ارزشمند است؛ ولي سوال مطروحه اين است كه چرا ذهن مردم افغانستان و كسانيكه با مسئله افغانستان تماس دارند، بر سراج التواريخ متمركز شده اند و چرا آثار بزرگ ديگري كاتب را و چرا تحفة الحبيب و چرا تاريخ الحكما مورد توجه قرار نمي گيرند؟ چرا كتابی كه در فقه شيعه و سني نوشته شده و بقيه آثار او از جمله تذكرةالانقلاب وی زياد ياد نمي گردد؟ چرا فقط سراج التواريخ فيض محمد كاتب مورد توجه ویژه قرار دارد؟ به نظر من سراج التواريخ كاتب، مظلوميت مردم هزاره نيست يكعده تصور ميكنند كه سراج التواريخ، رنج و ظلمي را كه بر مردم هزاره تحميل شده است، به تصوير كشيده است؛ ولي به نظر من سراج التواريخ تذكره و شناسنامه مردم افغانستان است. تا ما اين كتاب را درست درك نكنيم خود را نشناخته ايم. تا خود را نشناسیم، براي خود و براي وطن خويش كاري كرده نميتوانيم. ما گاهي از اينجا كاپي ميكنيم و گاهي از آنجا و گاهي اين شعار را مطرح ميكنيم و گاهي هم، شعار ديگري را؛ ولي اينها همه راه به سوی دیگر است. ما بايد كشوري را بنام افغانستان بشناسيم و تحليل كنيم. ما بايد آسيبهايی را كه متحمل شدهايم، بشناسيم و مشكلاتي را که متحمل شده ايم بشناسيم و درك كنيم؛ فجايعی را كه اتفاق افتيده، شناسايي كنيم. آيا این دشواریها، ختم گرديده و يا ادامه دارد؟ از وضعيت و مردم اين كشور شناخت و درك دقيق بيابيم تا بتوانيم كار مفيد و مؤثر براي مردم و كشور انجام دهيم.
من معتقدم كه مسئله فيض محمد كاتب و شهيد مزاري براي تمام مردم افغانستان و بخصوص هزارهها جنبۀ حيثيتي دارد؛ تا هنگامي كه اين دو شخصيت، شناخته و درك نگردد ما از درك و شناخت مسائل اساسي كشور ناتوان هستيم.