

روضهخوانی؛ دگردیسیهای تاریخی یک سنت
حدود پنجصد سال پيش(سده هشتم و نهم هجری) کمال الدین حسین بیهقی کاشفی سبزواری معروف به ملاحسین واعظ کاشفی در هرات کتابی بهنام «روضة الشهداء» نوشت. این کتاب دهباب داشت و بهتدریج خواندن ده باب این کتاب در ده روز اول ماه محرم رایج شد و این گونه بود که سنتی پدیدار گرديد، با ابعاد و شاخه ها و تأثیرگزاری های بسیار، که اکنون به عنوان «روضه خوانی» نام بردار است.
برابر روایت عبدالرحمن مدرس، نویسنده تاریخ علمای خراسان ملاحسين کاشفي، یک صوفی سنی مذهب و پیرو طریقت نقشبندیه بود. او گاه و بیگاه در مورد کشتهشدگان دشت کربلا، نیز شعر های میسرود و احتمالا در سبزوار و برخی جاهای دیگرآن سرودهها را در حضور گروهی از مردم به آهنگ نیز میخواند. نوشته ها و آثار دیگری هم در فقه و تفسیر و تصوف از او باقی مانده است و مشهور تر از همه «انوارسهیلی» و «لب لباب مثنوی» است. روی هم رفته میتوان گفت این واعظ کاشفی مرد ملا و با سوادی بوده است. اما روضة الشهدای او بیش از آنکه ریشه در واقعیتهای تاریخی داشته باشد، ازتخیل شخصی او سرچشمه گرفته است.
مرگ واعظ کاشفی مقارن است با ظهور و قدرتگیری صفویه در ایران. صفویان از اعقاب شیخ صفیالدین اردبیلی است که خود مانند ملاحسین یک صوفی سنی مذهب بود. اما اخلاف او شیعه و صوفیستیز و سنیستیز شدند. در این میان اما، آنها سنت روضهخوانی را که به دست یک عالم سنی بنا نهاده شده بود، به دلیل ایدئولوژیک ترویج کردند. صفویها خود را در تقابل با دولت عثماینه تعریف میکرد. صوفیگری بخشی از ایدئولوژی دولت آل عثمان بود و ناگزیر، صوفیستیزی و روضهخوانی رفته رفته به بخشی اساسیِ ایدئولوژی دولت صفوی بدل گردید و چون پشتیبان سیاسی یافت، شاخ و برگ بسیار پیدا کرد و بهنوعی نمایش و آیین بدل شد.
در دورۀ قاجار تعزیه با شبیه خوانی همراه شد. اما دیگر کم تر حالت ایدئولوژیک داشت و بیشتر به صورت سر گرمی در آمده بود. در دوران ناصر الدین شاه، تکیهخانه دولت به یکی از مهمترین مراکز نمایش و تعزیه خوانی و تفریح و سرگرمی بدل شده بود و القاب و عناوین مختلف، مانند سلطان الذاکرین و ملک الذاکرین و امثال آن پدید آمد. آنچه که امروزه موسیقی سنتی ایران خوانده میشود نیز، تاحدی، در میان همین دست ذاکرین و همان محافل تکیهخانهای عهد قاجار ریشه دارد. سید عزیزالله ملک الذاکرین(عزیز ملک)، تاج الواعظین(تاج نیشابوری)، میرزا حبیب شمس الذاکرین و میرزا طاهر رسایی معروف به ضیأ الذاکرین از بزرگان آواز و اساتید نامدار موسیقی، از دل این سنت برخاسته بودند. قمرالملوک وزیری آوزاخوان معروف، همراه مادر کلانش نوحهخوان زنانه بود و از نوحهخوانی به موسیقی رفت و از پدیدههای ماندگار آواز شد.
رویداد کربلا در خراسان به دلایل سیاسی همواره درخاطرها زنده بود. مردم خراسان در قرون اولیه اسلامی از حیث سیاسی به دو گروه اموی وعلوی وابسته بودند و به خصوص حوزه بلخ واصحاب امام ابو حنیفه، امام علی را پیشوای علم میدانستند و یاد امام حسین را نیز گرامی میداشتند بی آنکه الزاما شیعه به معنایی که امروز می شناسیم باشند. وقتی که قرار شد حسنک وزیر، در کنار مصلاي بلخ بر دار آویخته شود، بنا به روایت بیهقی گفته بود:« جهان خوردم، کارها راندم و فرجام کار آدمیان مرگ است؛ چه باک که بردار کشند یا جزدار. ازحسین علی که بهتر نیم». با این حال میتوان گفت که در خراسان و غور و بامیان، به تفاریق گرامی داشت روز عاشورأ، از دیر باز بدین سو رایج بوده است؛ اما بیشتر شکل حماسی داشته است تا تراژیک. در هزارهجات، که اکثر باشندگان آن شیعه مذهبند، چیزی از جنس شبیه خوانی و نمایش رایج نبوده است. تا جایی که خاطره و تجربۀ شخصی من حکم میکند، مراسم عاشورا پرشور برگزار میشد، اما کم تر کسی تنها برغربت امام حسین گریه میکرد. بلکه این مراسم بیشتر حالت آیینی داشت و تا حدی میتوان گفت کارکرد آن تزکیه روحی یا چیزی شبیه کاتارسیس یونانی بود. در روزهای محرم درهزارهجات مردم بهترین لباس های شان را میپوشیدند، شاد بودند و سعی میکردند مؤدب باشند و قدر خود و مراسم را بدانند و بدین ترتیب به گسترش روابط اجتماعی و تجدید دیدارها و مراودات یاری رسانند. روضهخوانان نیز بیشتر از آنکه تنها «ذکر مصیبت» کنند و اجر و مثوبت اخروی ببرند، به این مراسم به عنوان عرصۀ برای تمرین خطبه وسخن، جلب تحسین و اعتماد عمومی و منزلت اجتماعی نگاه میکردند.
عاشورأ به منزلۀ یک رویداد تاریخی، قدرت بدل شدن به اسطوره را نداشت. اما گویی تمایلی در میان برخی مسلمان وجود دارد که این رویداد را به یک اسطوره بدل کنند. از این رو عناصر تخیلی بسیاری در این رویداد وارد شده که هرچند نتوانسته است عاشورأ را اسطوره ای کند، اما در عوض سهمی زیادی در عامیانه کردن آن گرفته است. عاشورأ در اثر عامیانه شدن با فرهنگ های مختلف در آمیخته است واستعداد و ظرفیت آن را دارد که به اشکال هنری مختلف امکان ظهور بدهد. اما عملا این کار صورت نگرفته است. واکنش امت مسیح به رویداد «تپه جلجتا»، انبوه از نقاشیها و مجسمهها و رمانها و آثار هنری بوده است. اما رویداد «دشت کربلا» از حیث هنری و زیباییشناختی از حد حسینیه و تکیهخانه(در بخش معماری) و برخی نمایشها و نقاشیهای قهوه خانۀ و مقدار شعر و نوحه، آن هم اغلب تکراری، فراتر نرفته است. گویی جهان اسلام به خصوص جهان تشیع در برابر این حادثه احساس گناه میکرده، و بنا بر این، شیوۀ سوگواری شان اغلب شکل خشن و خود آزارانه به خود گرفته است نه فرم زیبا و هنری. زدن به سر و صورت(سینه زنی) و استفاده از زنجیر و قمه و دیگر ابزار آلات خشن، همواره، بخشی ازآیین سوگواری در این مراسم بوده است. واقع این است که حادثه عاشورا، تا کنون جایگاه استواری در جهان هنری مسلمانان نیافته است. مسلمانانی که بهترین مسجدها را ساخته و از قصرالحمرأ دراندلس تا مسجد اموی در دمشق وتاج محل در آگره یادگارهای شگفت انگیز معماری را به میراث گذاشته است، هرگز هیچ حسینیۀ ازحیث هنر معماری ارزشمند نساخته اند. عدم جایگاه استوار این رویداد در جهان هنری مسلمانان و به خصوص شیعیان، از یک سو نشان این است که فرهنگ هایی که عاشورأ در آن رایج است، هنوز از مرحله «ماتم زدگی» خارج نشده است و از سوی دیگر همین وضع سبب شده است که این رویداد در برهه های تاریخی مختلف به فرم های گوناگون در آید و اغلب مورد استفاده ابزاری در حوزه های سیاسی و اقتصادی قرار گیرد. سر سیاسی شدن شدید این رویداد را در دوران جدید، نیز میتوان در همین ضعف موقعیت هنری آن جستجو کرد.
در دوران متأخر، به خصوص با نامردایهای سیاسی که دامنگیر جهان اسلام بوده است، حادثه عاشورأ، ازحیث سیاسی اهمیت پیدا کرد. گروههای مبارز اسلامی به صورتِ گسترده تلاش کردند که از ماجرای کربلا یک الگوی سیاسی درست کنند و به خصوص تلاش میکردند که از شخص امام حسین تصویر یک شورشگر انقلابی ارایه کنند. علی شریعتی در یکی از سخنرانیهای خود امام حسین را با چه گوارا مقایسه کرده بود. این برداشت جدید از عاشورأ، رفته رفته به عزاداری نیز رنگ سیاسی و ایدئولوژیک داد. ستایش رنگ سرخ و خون و نکوهش رنگ سیاه و دم زدن مکرر از «خط سرخ و انقلابی حسین» و «خط سیاه و ارتجاعی یزید» میراث این دوران است که به خصوص جریان های چب اسلامی سازنده و مصرف کننده آن بودند. گلب الدین حکمت یار در سخنرانی که در سال 1366 در کمپ ورسک پاکستان در تجلیل از روز عاشورا به عنوان «درسی از عاشورای حسین» ایراد کرده است، امام حسین را الگوی جهاد افغانستان خوانده و از خون و مرگ ستایش بسیار کرده است. پیشتر از آن، سید اسماعیل بلخی در شعری، «خون» و «قلم» را در برابر هم قرار داده و رمز پیروزی را در خون نشان داده است:
جوانان در «قلم» رمز شفا نیست دوای درد استبداد «خون» است
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سیاسیشدن گستردۀ همه چیز، عاشورأ و روضهخوانی نیز شدیدا سیاسی شد. بدین ترتیب عزاداری عاشورأ که پیش از این بازتاب ذوقهایی فرهنگی گوناگون و روان شناسیهای اجمتاعی مختلف بود، حد اقل در جوامع شیعی روی به یک شکل شدن نهاد. جمهوری اسلامی ایران به منظور تقویت ایدئولوژی سیاسی خود به تروج گستردۀ فرهنگ نوحه و روضهخوانی اهتمام کرد. درج مضامین سیاسی در نوحه ها گرچه یک تغییر بود، اما تغییر بزگتر به لحاظ فرم بود که این مراسم را از حالت نمایشی و تکیه خانه ای خارج و آن را به نوعی تظاهرات خیابانی مبدل کرد. از این به بعد عزاداری جزو مناسک سیاسی جمهوری اسلامی ایران شد و مثل بسیاری از مراسم «سیاسی-عبادی» دیگر امثال روز قدس، شب های قدر، ایام عید و بیست و دوم بهمن، کارکرد ایدئولوژیک پیدا کرد. شکل واحدی از نوحه و روضه خوانی، بر افراشتن پرچمها، برپاکردن دروازه ها واقامۀ نماز در ظهر روز عاشورا که اینک از سوی جمهوری اسلامی در بیرون از ایران نیز ترویج می گردد، نمادهای به ظاهر عاشورایی است که به نحوی با هژمونی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی پیوند دارد. این شکل از عزاداری بیشتر به منزله حضور ایدئولوژیک جمهوری اسلامی درک شده است تا ابراز علاقه به امام حسین. گفته میشود که در پس مصارف هنگفت پرچمها و پارچه ها در افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان وسوریه که به رغم پراکندگی جغرافیایی به نحوی جالبی از حیث فرم به هم نزدیک شده است، دست حمایت رایزنی های فرهنگی ایران نهفته است.
این واپسین دگردیسی، سنت روضهخوانی را آبستن خشونت و تحولاتی جدی کرده است. متولیان این نوع عزاداری با زبان خشونت و حتی تکفیر با دیگران سخن میگویند، رفتار و کردارشان خالی از هرگونه لطف و زیبایی است و در برخی موارد مزاحمت دیگران را بخشی از حقوق مسلم خود میانگارند. واکنش گروههای اسلامی رقیب نیز خشونت بار است. گروه های چون سپاه صحابه و لشکر جنگوی در پاکستان و دیگر جریان های اقماری شبکه القاعده و جریان های رادیکال وهابی، عزاداری به شیوۀ جدید را نوعی تظاهر سیاسی و بنابراین گونۀ ایدئولوژی و خواست قدرت ترجمه می کنند. دیر ها است که در پاکستان عزاداران به خاک و خون کشیده میشوند. چند سال پیش در هرات و سال گذشته در کابل عزاداری با رویداد های خونین و هولناک همراه شد. در عراق نیز زایرن و سوگواران به گونۀ پیوسته هدف قرار گرفتهاند. میتوان نتیجه گرفت که خشونت ها در مورد عزاداران و زایران با سیاسی شدن و ایدئولوژیک شدن بیش از پیش این دو پدیده پیوند دارد. مراسم عاشورا(مثلا در جایی مانند افغانستان و شهر کابل) در سالهای اخیر از بستر فرهنگی و تاریخی خودکنده شده است و این ممکن است برای یک عده نا مأنوس و حتی تهدید جلوه کند. آیا میتوان از ایدئولوژیک شدن این مراسم جلوگیری کرد؟ دیده شود چه می شود؛ آینده در راه است.
منبع: سایت فارسی بی بی سی