

در جستجوی شادی
مردم افغانستان، در قطار غمگینترین مردم دنیا قرار دارد.براساس نظر سنجی تازهای که یک بنیاد امریکایی موسوم به «بنیاد گالوپ» انجام داده است، افغانستان رتبۀ دهم را در میانغمگینترین مردم کشورهای دنیا به خود اختصاص داده است.محیط زندگی، فقر، بیکاری و میزان رضایت مردم از زندگی،معیارهای این رتبه بندی را تشکیل میدهد. با نگاه واقع بینانه به وضعیت، احراز چنین مقامی از سوی افغانستان در میانکشورهای غمگین دنیا، تا اندازهای تعجب آور است. یعنی میتوانحتا مردم بدبختتر از مردم افغانستان را نیز پیدا کرد؟
فرار سیل آسای شهروندان، قبول مرگ با دل و جان در مسیر مهاجرت، روزگذراندن طیف بزرگ اجتماع با اعمال شاقه، ریشۀ آنرا جز به فقر و بیکاری در کجا میتوان یافت؟ با گسترش روز افزوندامنۀ جنگ، خشونت و ویرانگری، که هرروز هم خانههای ما را به ویرانههای واماندۀ دوران باستان مبدل میسازد و هم طبیعت و محیط زندگی ما را به کویرهای خشکیده، لجنزار متعفن و کشتارگاههای بیبدیل، مبدل میسازد، با چنین محیطی چگونه میتوان امیدی به زندگی داشت و حتا از نفس کشیدن خود راضی بود.
به نظر میرسد، حركت ها و روش هاي ما به همان اندازه که در تمامی بدبختیها و زندگی فلاکت بار جمعی ما نقش بازی میکنند، در رضایت درصدی خیلی پایین اجتماعی از زندگی شان نیز سهمدارد. حركت هاي افراطي ایدیولوژیک و نتيجه گيري نامناسب، جهان آرمانی توهمی و جدال برایهیچ، ریشههای سرطانی بدبختیهای ما است. باورهای افراطيانه به دنیای ماورایی و جدال برای دستیابی به چنین رویا، حسرضایت به زندگی این معتقدین را بار میآورد. در چنین باور، مردنو میراندن، حاصل رضایت مندی زندگی است، چنین باورهاي افراطي، زندگی فلاکت بار کنونی را در جامعه ما رقم زده است. اکنون در هرجای که این باور بیشتر رسوخ دارد، کشتار، قصاوت قلبی و نیستی زندگیبیشتر به مشاهده میرسد. جنگهای جاری در جامعه، ریشهدر همین باورها دارد. تاسف بارتر اینکه به هر اندازۀ که ریشههای باور افراطي عمیق میشود، بازیگران صحنه بیشتر از آن بهره میبرند.حتا قلمزنان و روشنگران آن اجتماع نیز در چنین فضایی، بقایخود را میبینند. آنها نه تنها در برابر آن قدعلم نمیکنند، بلکه در برابر نواندیشان و روشنگران دیگر نیز میایستند و از مواضع افراطي و پوچ به دفاع میپردازند. چنین است که شادی و لذت زندگی را ازجامعه میربایند.
بازی سیاسی در افغانستان، همیشه بازی خون است. سیاستمداران، همواره با خون سیاست کرده اند. علاوه بر نقش باورهای ایدیولوژیکی افراطي در تداوم خشونتهای جاری، کنشهای سیاسیبازیگر اصلی و مرکزی این صحنههای خونین است.سیاستگران، با شعلهور داشتن آتش قومی، مذهبی جناحی، درپی موج سواری، استفادۀ ابزاری سیاسی بوده است. هزینۀ اینهمه تزویر فقط بردوش مردم است. واقعیت این است که تودههای مردم نه در پی تعصب اند و نه در پی تنشهای قومی، مذهبی و سیاسی. با نگاه به ساختار اجتماعی و زندگی روزمرۀ مردم، همۀاقوام بدور از همه گرایشها در همجواری هم زیست دارند امازمانیکه جرقه در قصرها زده میشود، در گام اول، دروازههایچوبین خانههای گلین تودههای مردم را میسوزانند.
ساختار اجتماعی، ساختار هرمگونهای است. مردم، قاعدۀ این هرماند. قاعدۀ هرم را اکنون آتش گرفته است اما جرقۀ این آتش از راس هرم زده میشود. با وجودیکه تلاش میشود، این آتشهمچنان در قاعدۀ اجتماع شعلهور نگهداشته شود اما به نظر میرسد که بازی اکنون به آخر رسیده است. این بازی، راس هرم رانیز با همه آتشنشانهایش خاکستر میکند.
روال زندگی کنونی، برهمه سر آمده است. همه در پی تغییر و شادی اند. همه میخواهند لحظهای لبخند بزنند و شادمانه زندگینمایند. با گذشت هر روز، مردم همه میکوشند که در مسیرمشترک، آرام، شاد و دلپذیر گام بگذارند. اما اینگام گذاشتن بدونهزینه نیست. مردم با پرداخت هزینههای سنگین، هر روز نزدیکتر میشوند با وجودیکه سیاستگران همواره در پی گرم نگهداشتنآتش خشم و نفرت است.
نسل جدید، نسل تغییر و اندیشه است. در تمامی لایههایاجتماعی، این انگیزه به میان آمدهاست تا باورهای ایدیولوژیکی افراطي و توهمی و غیر واقعی را کنار زنند و به یک زندگی واقعی در قالبهمدیگر پذیری روی آورند، با خیال آرام در زمان کنونی خود زندگینمایند و نه اینکه برای آرامش توهمی، آرامش و زندگی کنونی خود و جامعه را به تباهی کشانند.