

کودکان و بازی جنگ
ما همه کودکان جنگیم. در جنگ بزرگ شده ایم، جنگ را بازی کرده ایم و اکنون در حال جنگیم. وقتی کودک بودم، در دهکدۀ خود، جنگ کوچی و ده نشین را بازی می کردیم. جمعی از هم سالان جمع می شدیم، عده ای ده نشین می شدیم و عدۀ دیگر، دستارهای بزرگ به سر میکردیم، از شاخچه های درخت، تفنگ، اسپ و رمه می ساختیم و بر کشت زارهای ده نشینان رمه های خود را می چراندیم. سرانجام دعوا می کردیم، با یک سرباز، عده ای را زندانی میساختیم و سپس از برگ درختان پول می ساختیم و برای رهایی آن ها می پرداختیم.
کودکان کابل، اکنون در کوچه و پس کوچه های این شهر، عین زندگی ما ده نشینان را تجربه میکنند. سناریوی جنگ را به نمایش می گیرند. با تفنگچه های پلاستیکی بر هم دیگر حمله می کنند و از بازیچه های انفلاقی و آتش زا به عنوان مواد انفجاری استفاده میکنند. این گونه، با شلیک و انفجارهای ساختگی، میمیرند و میمیرانند.
چنین است که جنگ به عنوان یک باور در ذهن ما تلقی می شود. زندگیِ بدون جنگ برای ما ناممکن میشود. جنگ و خشونت در شادی و تفریح ما بازتاب می یابد. نمایش بازی جنگ بیشتر در روزهای شادی و جشن اجرا میشود. روزهای عید، مناسب ترین روزهای اجرای این نمایش است. کودکان در این روزها از آزادی های بیشتری برخورداراند. از یک سو، بخاطر روزهای شادی والدین، آن ها را آزاد می گذارند و از سوی دیگر، هدیه های که در این روز دریافت میکنند به سادگی و با خیال راحت می توانند اینگونه وسایل بازی را خریداری نمایند و در اجرای این نمایش به کار گیرند.
کارهای کودکان همواره کارهای تقلیدی اند. کنش های بزرگان برای آن ها یک الگو است. انجام چنین بازی ها خوب است که باید علت یابی شود. این بازی هایی را که اکنون کودکان به بازی می گیرند، نقش منفیای را در روان کودکان بازی میکنند و زندگی بزرگسالی آن ها را به خطر می اندازد. در این یادداشت چند علت به طور نکته وار بیان می شود:
1.صحبتهای روزمره در درون خانواده از سوی اعضای خانواده. بدون شک، بخشی از صحبت های درون خانوادگی را جنگ و خشونت های جاری تشکیل می دهد. بدون این که متوجه پیامد این سخنان بالای روان کودکان باشیم، آن را در حضور کودکان صحبت میکنیم.
2.بازتاب رسانه ای خشونتها. جنگ ها و خشونت ها به طور گسترده در رسانه ها به خصوص در رسانه های تصویری بازتاب داده می شوند. فامیل ها این صحنه ها را در تلویزیون های شان در جمع کودکان خویش به تماشا می نشینند. آنچه که ثابت شده است اکثر کودکان پسر علاقه مندی زیادی به صحنه های جنگ دارند. این صحنه ها الهام دهنده برای اجرای نمایش های جنگ در بازی های شان می باشد. ولی نقش آن را در زندگی آیندۀ کودکان نمیتوان نادیده گرفت.
3.اسباب بازی. ابزارهایی را که کودکان با آن بازی و ساعت تیری میکنند، نقش مهم در سمت و سو دهی افکار شان دارد. اسباب بازی هایی که اکنون در اختیار کودکان قرار دارد، بیشتر نقش منفی را برای کودکان به بازی میگیرد. این لوازم، به نحوی مشوق ذهن کودکان به جنگ و خشونتهای جاری در محیط می باشد. با توجه به این که محیط ما کاملا با چنین وضعیت سر و کار دارد؛ ذهن کودکان را به زودی به خود جلب می کند.
4.جایگاه خالی تفریح و تفریحگاه برای کودکان. در کابل و در دیگر شهرها، کودکان جایی برای تفریح ندارند تا در آن جا با یک ذهن آرام، بازی و تفریح آموزنده ای را انجام دهند. آنها مجبور میشوند که به کوچه، در یک مکان بیسر و ته و بی نظم به بازی بپردازند. بازی در جاهای ناهنجار، ناهنجارانه خواهد بود.
5.عدم برنامه های کافی سرگرمی، آموزنده و راهنما برای کودکان در رسانه های تصویری. این مورد را ما در رسانه های تصویری، واقعا کم داریم. فامیل ها نیز متوجه این مسئله نیستند. آن ها سریال ها، فیلم ها و برنامه هایی را که مختص به بزرگسالان است، در حضور کودکان خُرد سال به تماشا می نشینند. به گونۀ نمونه، زمانیکه سریال ترکی «وادی گرگ ها» از یکی از رسانه ها به نشر میرسید، تاثیر گزاری زیادی بالای نوجوانان و کودکان داشت. در خانه ها و کوچه ها کودکانی مشاهده می شدند که تفنگچه بر دست می گرفتند و اداهای آن ها را در می آوردند. این سریال و برنامه های امثال آن، تاثیر روانی زیادی روی روان کودکان گذاشته است و میگذارد.
6.غیبت متن صلح آمیز برای کودکان. کودکان جامعه در نبود کامل متن به سر می برند. مجله و کتاب های کودکانه در دسترس کودکان قرار ندارد. کتاب و مجله، از یک سو که ذهن کودکان را به سوی دنیای فرهنگ، هنر و مطالعه می کشاند، از سوی دیگر به همان میزان به زیبایی های زندگی تشویق می کند. متاسفانه کتاب های درسی مکتب ها نیز از این منظر فاقد محتوا می باشد.