محل تبلیغات شما

محل تبلیغات شما

نگاهی به وضعیت اجتماعی زنان شهری و روستایی نگاهی به وضعیت اجتماعی زنان شهری و روستایی

نگاهی به وضعیت اجتماعی زنان شهری و روستایی

اگر به وضعیت زندگی زنان شهری جامعه ی خویش با دید واقع بینانه بنگریم، دیده می شود که اکثر آن ها در حصار چهاردیواری خانه های شان محصور اند. تمام امید و آرزو و زندگی آن ها فقط در همین محدوده محدود می شود؛ در همین محدوده آرزو می کنند، نفس می کشند و زندگی می نمایند. آن ها فراتر از این محدوده تصور دیگر از زندگی خویش ندارند. مهمترین فعالیت های آن ها تهیه ی آب و نان برای مردان خانواده، پرورش کودکان و فرمانبرداری  تام و تمام از شوهران و مردان خانواده های شان می باشند. دختران مجبور اند که فرمانبردار فرزندان پسر خانواده ها باشند. پسران نسبت به دختران از آزادی بیشتری بر خوردارانددرواقع، تبعیض اجتماعی از همین درون خانواده ها به بیرون بروز می نماید که زنان جامعه مجبور می شوند بار سنگین تبعیض اجتماعی را بر دوش بکشند.

به طور عموم، تمامی فعالیت های اقتصادی بردوش مردان خانواده می باشند. زنان در خانواده ها فاقد درآمد می باشند، از این منظر حضور آن ها سیمبولیک و بدون دستاورد اقتصادی است. براساس همین قاعده ی زندگی، مردان خانواده « نان آور» و زنان خانواده «نان خور» پنداشته می شوند. این نقش و دیدگاه در میان زنان و مردان باعث شده است که ناخود آگاه حس برتر بینی در میان مردان و کمتر بینی در میان زنان به میان آید. این تفوق جویی و کمتر بینی اجتماعی باعث شده است که زنان به یک قشر آسیب پذیر در میان خانواده و اجتماع مبدل شوند. زنان چون فعالیت و درآمد اقتصادی ندارند، همیشه متکی به مردان خانواده می باشند، همیشه خود را ضعیف و وابسته فکر می کنند. چون آن ها استقلال اقتصادی ندارند حتا اگر تمام زمینه های آزادی برای شان فراهم شود آن را پذیرفته نمی توانند؛ خود را با تحولات و فعالیت های اجتماعی وفق داده نمی توانند. ترجیح می دهند که همان قاعده ی پذیرفته شده ی اجتماعی خویش را بپذیرند. یکی از مهمترین دلایل، عدم اعتماد به نفس زنان در جامعه و خانواده می باشند. زنانی که حتا در آمد اقتصادی دارند نیز از این امر مستثنا نیست.

اما بر خلاف زنان شهری، زنان روستایی نه تنها که در چهار دیواری خانه محصور نمی باشند بلکه علاوه بر کارهای درون خانه، بیشتر از مردان در بیرون از خانه کار می نمایند. اما در برابر تمامی این فعالیت های زنان بازهم دیدگاه منفی وجود دارد؛ آن ها به عنوان قشر بیکار اجتماعی پنداشته می شوند. با یک نگاه منصفانه گفته می توانیم که زنان روستایی پُرکارترینِ بیکاران می باشند. زنان روستایی را به طور کنایه آمیز، به نام بیکاران پُرکار یاد می کنند.

 

در ساختار زندگی روستایی، وظایف درون خانه مانند پختن نان در تنور، پخت و پز غذا، پرورش کودکان، نگهداری از مواشی و تهیه آب و علف برای آن ها از وظایف اصلی زنان می باشد که مردان خانواده در آن هیچ سهمی ندارند. وظایف آن ها فقط در انجام این کارها خلاصه نمی شود. آن ها مجبور اند که در بیرون از خانه نیز به کار بپردازند. آن ها کارهای سخت و شاقه را در مزرعه، چراندن مواشی های شان در کوه و صحرا، خرمن کوبیدن، آبیاری کشت زارها را انجام می دهند. زنان روستایی مجبور اند که ابتدا کارهای درون خانه را انجام دهند تا بتوانند به کارهای بیرون از خانه نیز رسیده بتوانند. آن ها مجبور اند که نیمه های شب از خواب برخیزند، تنور را گرم نمایند، نان بپزند و سپس به دیگر کارها بپردازند و شام خسته و مانده به خانه بر گردند و غذای شب را برای مردان خانواده تهیه نمایند. کسانی که در روستاها زندگی کرده اند می دانند که زنان و دختران روستایی چی رنجی را در زندگی شان تحمل می کنند. آن ها از بس که کار می کنند، دست های شان همه پینه می بندند. رفاه زندگی و بهداشت زندگی مسایل فراموش شده ی زنان روستایی اند.

قاعده ی زندگی سنتی، وظایف را به مردانه و زنانه تقسیم بندی کرده است. اما مردان روستایی همیشه از این اصل پذیرفته شده ی خویش عدول می کنند. آن ها زنان را به کارهای بیرون از خانه وادار می سازند اما خود در کارهای درون خانه سهمی نمی گیرند و آن را برای خود ننگ می دانند. واقعیت تلخ این است که زنان با وجودی که این همه کار و فعالیت می کنند اما در تصمیم گیری های زندگی هیچ نقشی را ایفا نمی کنند. تعیین سرنوشت زندگی آن ها را مردان رقم می زنند.

زنان روستایی بیشترین رنج را در زندگی شان تحمل می کنند. دختران خردسال به ازدواج داده می شوند. به زن همیشه به عنوان یک کالا نگرسته می شود. دختران که در سن پایین به ازدواج در می آیند، از تعلیم و تحصیل محروم می شوند. دختری  که با همان سن پایین که به خانه ی شوهر خویش می رود، مجبور است که همانند زنان کلان سال خانواده ی شوهر خویش کار نماید که در بسا موارد از عهده ی انجام تعدادی از کارها بر آمده نمی تواند اما مجبور است که آن را انجام دهد. چون ازدواج ها در بدل پول های گزاف انجام می شود، لذا خانواده ی شوهر به سوی این تازه عروس به عنوان کالا می نگرد و تا می تواند اعمال شاقه را توسط آن ها انجام می دهد.

در واقع، زنان با پذیرفتن عرف ناهنجار جامعه در بسیاری از موارد عامل تمام ستم های روا داشته شده بر علیه خود می شوند. اکثریت زنان چون از سواد برخوردار نیستند لذا در مقابل تمام خشونت هایی که علیه آن ها انجام می گیرد، سکوت می کنند و از خود واکنش نشان نمی دهند. یکی از عوامل خشونت علیه زنان این است که چون آن ها بر اساس عرف جامعه فقط با خیال تامین نفقه از سوی شوهر خویش زندگی می نماید و از واقعیت های دیگر زندگی آگاهی ندارد و آن را مراعات می نماید، بناءً خشونت و تنش در میان زن و شوهر و خانواده که عموما همه به صورت مشترک زندگی می نماید به میان می آید. ازدواج های سنتی عامل دیگر خشونت ها در خانواده می باشد که عموما بیشتر زنان آسیب می بینند. بر اساس زندگی سنتی، دو جوان بدون هیچ شناخت و آگاهی از خواست های زندگی همدیگر خویش ازدواج می کنند. چون در خیلی موارد خواست های زندگی طرفین متفاوت است و هم فکری وجود ندارد، لذا شالوده ی زندگی برهم می خورد، منازعات و خشونت های خانوادگی که عموما به ضرر زنان تمام می شوند، به میان می آید. در زندگی روستایی، زنان روستایی بیشتر از زنان شهری مورد ظلم و تعدی قرار می گیرند. خشونت هایی که در روستاها بر علیه زنان صورت می گیرد، اکثرا از آن چشم پوشی می شود و دادخواهی صورت نمی گیرد. در روستاها چون نه رسانه فعالیت دارد که فریاد قربانیان را بازتاب دهند و نه همان جرأت و بیداری در میان زنان و مردان وجود دارد که در مقابل این منازعات واکنش نشان دهند و از دردهای خود فریاد بکشند. زنان از درد خود هیچ فریاد نمی کشد؛ چون صدای زن در جامعه تابو است. اگر گاهی هم صدای زن بلند می شود، مردان قبیله این صدای زن را خاموش می کند و فیصله ی گروهی یک جانبه را انجام می دهند. فیصله ها عموما به نفع مردان صورت می گیرد و شالوده ی ظلم علیه زنان را از همین جا پایه گذاری می کنند. در این صورت، زن مورد ظلم مضاعف قرار می گیرد.

ساختار زندگی ما، زندگی گله ای و رمه ای است. همه به یک سو روان است. اگر کسی از این رمه جدا شود با اصابت سنگ از سوی چوپان رمه مواجه می شود. بناءً همه مجبور است که در جمع رمه باشد، بوی میان رمه را استشمام نماید، در جمع آن ها حرکت نمایند حتا اگر به مرگ شان بیانجامد. تا این ساختار زندگی رمه ای تغییر نکند، دشوار است که وضعیت بهبود بیابد.

در زندگی شهری ما، شعارهای فیمینستی و طرفداری زیاد سر داده می شود اما همه در میان همان رمه و گله گیر مانده و از آن رها پیدا نمی توانند. در این جا مردان به حق خواهی زنان می برآیند بدون این که بدانند که خواست زنان چی است و چی می خواهند. در این جا مردانی به حق خواهی زنان می برآیند که زنان و دختران خانواده خودشان تا هنوز در همان چهار دیواری خانه های شان محصور اند. زنانی که برای دادخواهی زنان تحت ستم فریاد می کشند با واقعیت های زندگی زنانی که در پستوخانه تا هنوز زندانی اند، بیگانه اند. آن ها با مصرف پول های هنگفت در قصرها و هوتل های مجلل فریاد دادخواهی سر می دهند. اما این صداها و فریاد ها هیچ کدام برای زنان دربند کار آمدی ندارند؛ چون اجتماع و جامعه از این فریادهای چیزی نمی شنوند تا تغییر نمایند.

هشت مارچ، بهانه ای است برای تجمع زنان؛ زنانی که در برابر تقدیر سرنوشت زندگی خود اعتراض می کنند. اعتراضی که برای رهایی از مالکیت و ملکیت یک انسان توسط انسان دیگر است. رهایی از زن بودن و مرد بودن و رسیدن انسان بودن؛ برابری یعنی همین. اما زمانی که به تجمعاتی که به بهانه ی حمایت از زنان نگاه واقع بینانه بیاندازیم؛ می بینیم که همه زیر آوارهایی از  شعار گم شده اند. اندک ترین تغییراتی در درون خانه نیامده است. همانی که بودیم، هستیم. افکار عمومی از هشت مارچ و روز زن چیزی نمی دانند. دادخواهی زنان برای یک تعداد به پروژه تبدیل شده است؛ پروژه ی تجاری که منفعت شخصی دارد و بس.

 

مطالب بیشتری در این بخش